سبک زندگی

نقش محیط در شکل گیری شخصیت انسان

نقش محیط در شکل گیری شخصیت انسان

چکیده

در زندگی انسان عناصری وجود دارد که بدون آن نمی توان انسان را تصور کرد. مکان ها یا محیط از عناصر لاینفک و جداناپذیر از انسان ها است. به تعبیر دیگر مکان و محیط ها بخشی از «شخصیت» یا «من» و یا «خود» انسان را شکل می دهند و این همان چیزی است که روانشناسان به آن «هویت شخصی»[1] می گویند. مفهوم روانشناختی «هویت مکانی» یا «هویت محیطی» معرف جنبه هایی از هویت شخصی فرد است که به واسطه تجربۀ زیست و ساکن شدن در مکان ها حاصل می شود.

این نوشتار می کوشد تا با تکیه به متون دینی، ادبی و عرفانی توضیح دهد که چگونه یک مکان یا محیط مشخص با هویت شخصی افراد ارتباط می یابد. در یک تقسم کلان مکان ها و محیط هایی را که در طول زمان، انسان ها در آن می زیسته و با آن انس گرفته و تکون یافته اند، به دو دسته می توان تقسیم کرد: 1) محیط‌ها یا مکان‌های شهری 2) محیط‌ها یا مکان‌های روستایی. پس از بحث مختصر پیرامون شناسایی و معیارهای شناخت و تشخیص شهر از روستا، تأثیرات محیط های یاد شده بر شخصیت، اندیشه و جهان بینی انسان در این مقاله بحث و بررسی شده است.

کلید واژه: شهر، روستا، ده، محیط زندگی، شهر نشینی، روستا نشینی، شخصیت انسان

مفهوم و مشخصه های «شهر» و «روستا»

برای تعریف شهر مشکلات وجود دارد که بیشتر جامعه شناسان از آن آگاهند. با اینکه همه با شهر آشنا می باشند ولی هیچکس تعریف رضایت بخشی از آن به دست نداده است. شهر مثل هر مقوله اجتماعی دیگر یک تجرید است ولی عناصر متشکله آن ساکنان، ساختمانها، وسائل حمل و نقل، تأسیسات و غیره همه وجودهای عینی با ماهیت های متنوع اند.[2]

از آنجایی که تعریف برای قالب بندی تئوری ها ضروری است سعی می شود با همه ابهامات و مشکلات موجود به ملاک و ضابطه هایی که در این مورد وجود دارد اشاره شده و بعد در یک طرح کلی تعریفی عرضه گردد.

هر کشوری به سبب مقاصد آماری تعریفی برای شهرک ها و شهرهایش بر می گزیند. این ها معمولاً با یکدیگر خیلی فرق دارند. در بعضی کشورها فقط یک ارزش عددی برای تمیز شهر از دِه (روستا) به کار گرفته شده است. البته شهرک و شهر، بزرگتر از روستا و دهکده است و اگر ما با شهرهای بزرگ سر و کار داشته باشیم مشکلی در پیش نخواهد بود ولی مشکل وقتی جلوه می کند که ملاک اندازه ( (Size مورد استفاده قرار می گیرد. با این ملاک تنوعات عظیمی در شهرهای جهان می بینیم مثلاً در دانمارک و سوئد و فنلاند دوهزار نفر تشکیل یک شهرک را می دهند. در حالی که این رقم در یونان بیشتر از ده هزار نفر و در کانادا و ونزوئیلا بیشتر از هزار نفر و در غنا بیشتر از پنج هزار نفر و بالاخره در ایالات متحده این رقم دوهزار و پانصد نفر است. اغلب کشورهای اروپایی ملاکی را که فرانسه در سال 1846 پیش نهاد کرد (حد اقل جمعیت لازم دو هزار نفر) پذیرفته اند. این رقم را دفتر بین المللی آمار در سال 1887 پذیرفت ولی در سراسر جهان پذیرفته نشده است؛ چنانکه در مصر هنوز حد اقل افراد لازم 11 هزار نفر است.[3] روشن است که این ملاک فقط برای آمارگران ممکن است رسا باشد نه برای جامعه شناسان؛ زیرا اولاً در برخی از کشورهای اروپای شرقی بعضی از روستاها جمعیت زیادی دارند در این صورت با پذیرش صرف ملاک آماری آنها مکانهای شهری به حساب بیایند و حال آنکه قطعاً روستا هستند نه شهر. همچنین چگونه امکان دارد جایی با 2500 نفر شهر باشد اما با 2499 نفر از آن حالت خارج گردد. برای رفع این نقیصه انبوهی جمعیت را بر تعداد جمعیت می افزایند. این ملاک بیشتر در کشورهای در حال توسعه به کار گرفته می شود. مثلاً در هندوستان جایی شهرک است که نه فقط بیش از 5 هزار نفر ساکن داشته باشد بلکه انبوهی جمعیت در هر میل مربع بیش از هزار نفر باشد و 75 درصد از نوجوانان مرد باید به کارهای غیر کشاورزی مشغول باشند.[4]

گرچه تراکم جمعیت در شهرها زیاد است ولی بغیر از هندوستان که کشور پرجعیتی است انبوهی جمعیت نمی تواند به عنوان ضابطه تمیز شهر از ده (روستا) به کار گرفته شود؛ زیرا معلوم نیست بر طبق چه معیاری از انبوهی، شهر و روستا از هم جدا می شوند. چنانکه بعضی از دهکده ها پرتراکم و بعضی نواحی سکونت در شهرها کم سکنه اند. انبوهی جمعیت در شهرها متفاوت است: در استرالیا و زلاندنو در هر هکتار مربع فقط 10 نفر زندگی می کنند در حالی که در پاریس 333 نفر. بنابراین هر کوششی برای رسیدن به حد اقل رقم دقیق انبوهی جمعیت به عنوان ضابطه ای برای تمیز شهر از ده بی فایده است.[5]

با توجه به اشکالاتی در معیار آماری تعریف شهر و روستا وجود داشت، «والتر ویلکاس ناگزیر عامل شغل را نیز افزود و گفت: ناحیه ای روستایی است که قطعاً کشاورزی تنها شغل رایج در آنجا باشد در حالی که شهرها مکانهایی است که در آنها عملاً هیچ کشاورزی وجود ندارد. پس فرق اساسی بین روستا و شهر فرق بین کشاورزی و سایر گروه های شغلی است. در این حالت انبوهی نتیجه و متغیر وابسته است نه یک عنصر تشکیل دهنده. به عبارت دیگر انبوهی خصیصه شهری یک ناحیه را تعیین نمی کند بلکه خود توسط آن تعیین می شود.

از تعاریف دیگری که برای شهر شده تعریف شهر از دیدگاه کارکردی است. مولرلیر شهر را «هر تجمعی که جایگاه فعالیت ویژه ای باشد» می داند. «سمبارت» شهر را جایی می داند که با گسترش آن مردم یکدیگر را نمی شناسند. وی این تعریف را برای جامعه شناسی مفید می داند. ولی بدیهی است در شهرهای کوچک این امر صادق نیست. گرچه عموماً همداستانند که خصیصه متمایز کننده شهر از ده این است که اولی از فعالیت های کشاورزی جدا است و شهروندان اصولاً تولیدکننده غذا نیستند ولی برخی از کشورها در تعریف شهر این کارکرد را به عنوان ضابطه به کار می گیرند. در کشور هندوستان این ملاک پذیرفته شده در کشور کنگو نیز با پذیرش ملاک آماری دوهزار نفر برای تمیز شهر ملاک کارکردی هم اضافه می شود یعنی باید بیشتر آنها به کارهای غیر کشاورزی بپردازند.[6]

کارکرد دیگری که ملاک تمیز شهر از ده قرار می گیرد، جنبه اداری آن است که بعضی دولت ها مثل ترکیه، چکسلواکی، مصر، الجزایر، ژاپن، تانزانیا و انگلستان آن را به کار برده اند، از این دیدگاه فقط جایی شهر است که دولت آن جا را شهر بداند.[7]

این تعریف ممکن است برای عالمان سیاسی مفید باشد ولی از نظر جامعه شناسی معتبر نیست. عالمان سیاسی بیشتر به کارکرد سیاسی شهرها علاقمندند و مطالعات خود را در چنین حوزه هایی متمرکز می کنند آنها در باره انواع حکومت های محلی و شهر تحقیق کرده و رابط سیاسی بین شهرها و پایتخت را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند و با اینکه کارکرد سیاسی شهر را نمی توان نادیده گرفت و در واقع اهمیت آن روز بروز بیشتر می شود، ولی استفاده از آن به عنوان فرمول بندی تعریف شهر جنبه عملی ندارد.

جغرافی دانان نیز کوشیده اند تا تعریفی از شهر به دست دهند. آنها شهر را منظره ای مصنوعی می دانند که از خیابانها، ساختمانها، جدولهای آب و سایر دستگاهها و بناها درست شده وزندگی شهر را امکان پذیر می کند.[8] این تعریف نیز اشکالات فراوانی دارد و تعریف جامعی نیست؛ زیرا اولاً در موضوعاتی بیشتر مورد مطالعه جغرافی دانان است (اقتصادی و فیزیکی) اطلاعات ساده تر و مفصل تر به دست می آید، در حالی که کسب اطلاعات و مقدار و چگونگی آن در مسائل اجتماعی بس مشکل تر و پیچیده تر است؛ ثانیاً نمی توان فقط از دیدگاه اقتصادی یا فیزیکی شهرها را مطالعه کرد و جدا کردن جنبه اجتماعی کار عملی نیست.[9]

برای اینکه از تعاریف گذشته قالبی به دست دهیم به ناچار از چهارچوب معمول در کتابهای جامعه شناسی شهری استفاده می کنیم. با اینکه پدیده پیچیده ای مثل شهر بر طبق این چهارچوب از نظرهای مختلف تعریف شدنی است، ولی می توان دو ملاک اساسی متقابل زیر را برای این غرض به کار گرفت:

1. ملاک قانونی و حقوق

2. ملاک طبیعی

ملاک قانونی و حقوق، شهر را به عنوان یک واحد حکومتی توصیف می کند در حالی که ملاک طبیعی آن را به صورت یک وجود اجتماعی ـ طبیعی به حساب می آورد. بر طبق ملاک اولی شهر یک ناحیه متشکل قانونی است که حد اقل جمعیت، مرزهای قانونی و نوع تشکیلات حکومت محلی آن از طرف دولت تعیین می شود.[10] برعکس این تعریف، از نظر ملاک دوم (طبیعی)، شهر یک وجود طبیعی ـ اجتماعی است و واحدی را تشکیل می دهد که می توان با ویژگی هایش مانند اندازه، انبوهی جمعیت، نوع و تقسیمات شغلی، و کیفیت روابط اجتماعی از قلمروهای همسایه اش جدا گردد.[11].

یادآوری این نکته ضروری است که ارائه تعریف نسبتاً جامع و کامل از شهر به نحوی که وجوه مختلف، اجزای متنوع، مباحث نظری و زمینه های تحقیقاتی متداول در این حیطه پژوهشی و مرتبط با مفهوم شهر را در برگیرد، کار ساده ای نیست. دلیل اصلی این امر را باید ماهیت شهر، تنوع اشکال آن چه در زمان حال و چه در زمان گذشته و وسعت موضوعات و مسائل مربوط به شهر را جستجو کرد. شهر بسان دیگر پدیده های اجتماعی، مجموعه ای است چند بعدی، با اجزای متنوع و در هم تنیده و دارای ارتباط دایمی با یکدیگر در کار پویش و تغییر و تبدیل بدون درنگ اند و بر این اساس جمع بندی ابعاد و جوانب مختلف شهر در تعریفی واحد که ضمن اختصار، جامع و مانع نیز به نظر رسد، کاری است سخت و دشوار. از این رو بسیاری از محققین یافتن تعریفی واحد برای شهر به نحوی که نیازهای پژوهشی تجربی متنوع و متعدد را برآورد و برای همه انواع شهر در زمان ها و جوامع گوناگون مناسب تلقی گردد غیر ممکن است.آنچه که مسلم است، در تعریف محققین ملاک های مشترکی یافت می شود. به طور کلی در تعاریف به عمل آمده از شهر یک یا چند معیار از معیارهای زیر مد نظر قرار گرفته است: تراکم جمعیت، اندازه جمعیت، تجانس اجتماعی، خصوصیات فیزیکی و سیمای ظاهری شهر، نوع فعالیت های اقتصادی، روابط اجتماعی، تقسیم کار، کنترل اجتماعی، تحول اجتماعی، نهادها و سازمان های اداری، تفاوت ها و قشر بندی اجتماعی، تاسیسات شهری، طرز زندگی، رفتار و روحیه مردم.

بر این اساس شهر مکانی است دارای جمعیت بیشتر و با تراکم نسبی بالا و وسعت زیاد که در آن مشاغل غیر کشاورزی غالب بوده و از نظر اجتماعی نامتجانس باشند و در آن محیط مصنوع و چشم انداز انسانی حکمفرما بوده و محل تمرکز فعالیت های اداری، سیاسی و خدماتی باشد.[12]

تعریف و مؤلفه‌های «روستا»

کلمه روستا را بعضی از منابع از ریشه «رستن» و «روییدن» و در ظاهر در معنای «رستنگاه» در نظر گرفته اند. اگر چنین باشد نشان از تکیه بر اقتصاد کشاورزی دِه و اثری جغرافیایی است؛ زیرا در نواحی غیر نیمه خشک نمی توان هر رستنگاهی را آبادی و هر آبادی را رستنگاه دانست. واژه روستا که صورت های معرب آن رستاک، رسداق و رزداق و رستاق است همه جا به معنی زمین مزروع و مسکون خارج از شهر آمده است و جای معینی به نسبت ده دارد که امروز هم بسیار با معنای علمی مورد استفاده قرار می گیرد.[13]

عده ای از محققین بر ویژگی های زیر در شناخت مکان های روستایی تاکید دارند:

    چشم اندازهای طبیعی بر چشم اندازهای انسان ساخت تسلط دارد.

    سکونتگاههای روستایی به طور طبیعی از شهر کوچکتر است.

    تراکم جمعیتی در حوزه های روستایی کمتر است.

    یکدستی و تجانس در جوامع روستایی دیده می شود.

    تفاوت طبقاتی کمتری بین روستاییان دیده می شود.

    تحرک فضایی و اجتماعی کمتری در حوزه های روستایی دیده می شود.

    تعاون و همیاری در زندگی اقتصادی روستا اهمیت بسیاری دارد.

    در روستا سهم نیروی کار در بخش خدمات، بسیار کم است.

    بی سوادی در روستا بویژه در میان زنان زیاد است.[14]

بنابراین روستا عبارت است از یک مرکز جمعیت و محل سکونت و کار تعدادی خانوار که در اراضی آن به عملیات کشاورزی اشتغال داشته و درآمد اکثریت آن از طریق کشاورزی حاصل گردد و عرفاً در محل ده یا روستا شناخته شود. روستا گذشته از ویژگی های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خاص خود، واحدی است که می تواند بی نیاز از دنیای خارج به حیات خود ادامه دهد.

در تعریفی دیگر از روستا آمده است، روستا عبارت است از فضای اجتماعی که در آن با توجه به تراکم نسبی ناچیز جمعیت، نوع خاصی از فعالیت اقتصادی- عمدتا فعالیت کشاورزی- غلبه دارد. روابط  اجتماعی – اقتصادی سکونتگاهی روستایی معمولاً در عرصه هایی محدود و مشخص جریان دارد و ساکنان روستایی هویت اجتماعی مشترکی دارند که با نام روستا مشخص می گردد. این مجموعه مکانی- فضایی مبتنی بر روابط اجتماعی و اقتصادی خاص و بستگی ها و پیوند های ویژه محیطی- اکولوژیک[15]، اجتماع معینی را به وجود می آورد که می توان آن را فضای روستایی خواند.[16]

معیارهای شناخت شهر از روستا

از تعاریف مطرح شده در بالا می توان نتیجه گرفت که تمایز بین شهر و روستا غیر قابل اجتناب است. امروزه برای شناخت شهر از روستا، بر پاره ای ملاک ها بیشتر تاکید می شود. از نظر ابعاد اکولوژیک، در روستا کاربری زمین بیشتر در بخش کشاورزی است و وسعت سکونتگاه ها محدود و تراکم جمعیت بسیار کم است. از نظر شرایط شغلی، اقتصاد حوزه های روستایی بیشتر به فعالیت های بخش اول مانند کشاورزی، جنگلداری و ماهیگیری وابسته است. از نظر ویژگی های اجتماعی و فرهنگی، در جامعه روستایی برخورد ها چهره به چهره است و خانواده ها دارای ارزش های مشترک فرهنگی پایداری هستند. ویژگی های شهر از نظر محققانی که بر هویت جامعه شناسی تاکید دارند، گرایش به آزادی های مدنی، گرایش به محدودیت اولاد و گرایش به یکپارچگی اجتماعی است.

ملاک تشخیص شهر از روستا هر چه باشد، هدف اصلی این نوشتار نیست، زیرا شخصیت انسان تا حدودی متأثر از محیط بوده و بخشی از شخصیت او را عوامل محیط زیستی تشکیل می دهد که بسیاری از افکار، رفتار و کنش های او بر اساس همان همزیستی با محیط خاص می باشد. به طور مشخص شهر و روستا دو واحد همگانی است که با سرگذشت بشر هم تراز و همزمان بوده و همواره تولید دو نوع اندیشه از ساکنان این دو واحد مکانی صورت گرفته است، انسانی که در شهر زاده شده، در شهر رشد یافته و آموزش دیده است، با انسانی که در ده و روستا زاده شده و همانجا رشد و نمو یافته از ابعاد مختلف باهم متفاوت هستند که به طور مشخص شکل گیری شخصیت و تفکرات آن دو در دو قطب متمایز از همدیگر صورت گرفته است؛ از این رو است که در متون دینی، عرفانی و ادبی از سکونت در برخی مکان ها و محیط ستایش شده و از زندگی و سکونت در محیط های دیگر نکوهش به عمل آمده است که در ذیل به گونه مختصر به آن پرداخته شده است.

شهر و روستا در متون اسلامی و تأثیر آن دو بر اندیشه انسان

در کتابهای متون تفسیری و روایی فریقین روایاتی از بزرگان دین از جمله پیامبر خدا(ص) و امام علی(ع) نقل شده که مضمون آنها این است که در روستا و دِه زندگی نکنید، بلکه در شهرهای بزرگ و پرجمعیت زندگی کنید. برای نمونه به چند حدیث بسنده می کنم:

1. «أَوْصَى النَّبِیُّ (ص) لِعَلِیٍّ (ع) یَا عَلِیُّ لَا تَسْکُنِ الرُّسْتَاقَ فَإِنَّ شُیُوخَهُمْ جَهَلَةٌ وَ شَبَابَهُمْ عَرَمَةٌ وَ نِسْوَانَهُمْ کَشَفَةٌ.»؛

پیامبر اسلام(ص) به على(ع) سفارش می‌کند؛ یا على، روستا را برای محل زندگی انتخاب نکن؛ چرا که پیران ایشان جاهل‌اند، جوانانشان بد اخلاق و زنانشان بد حجاب.[17]

۲. «وَ قَالَ النَّبِیُّ (ص) مَنْ لَمْ یَتَوَرَّعْ فِی دِینِ اللَّهِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِثَلَاثِ خِصَالٍ إِمَّا أَنْ یُمِیتَهُ شَابّاً أَوْ یُوقِعَهُ فِی خِدْمَةِ السُّلْطَانِ أَوْ یُسْکِنَهُ فِی الرَّسَاتِیقِ»؛

پیامبر فرمود(ص): هر کس در دین خدا پروا نداشته باشد، خداوند او را به یکى از سه چیز مبتلا می‌کند: مرگ در جوانى، خدمت پادشاه، سکونت در روستا.[18]

۳. «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع)‏ فِیمَا کَتَبَ إِلَى الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ وَ اسْکُنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَا»؛

امام على(ع) در نوشته‌ای به حارث همدانی، فرمود: برای زندگی، شهرهاى بزرگ را برگزین؛ چرا که شهرهای بزرگ مرکز اجتماعات مسلمانان است.[19]

4. در حدیثی آمده است که هر کس روزی در ده بماند، یک ماه احمق می شود و اگر یکماه در ده بماند،عمری احمق خواهد ماند: ” مَن سَکَنَ فِی القُری یوماً ، تَحَمَّقَ شهراً و مَن سَکَن فِی القری شهرأ ، تَحَمَّقَ دَهرأ .” این حدیث یک دلالت جامعه شناسانه ی قوی دارد که طبق آن هر چه محیط انسان کوچک تر باشد، افق های ذهنی او محدود تر خواهد بود.[20]

5. مفهوم آیه «الاعراب اشد کفرا و نفاقا …» نیز اشاره به مذمت بادیه نشینان و روستائیان دارد.

بررسی مفهوم احادیث و آیه:

الف- جای شک و تردید نیست که توصیه به شهر نشینی به این جهت است که انسان را از فضا و محیط بسته و بدون امکانات لازم، به یک محیط باز و دارای امکانات رشد و ترقی فکری و فرهنگی و حتی معنوی راهنمایی کند. تجربیات انسانها در طول تاریخ حتی در عصر کنونی که عصر پیشرفت و انفجار اطلاعات و ارتباطات است، به خوبی گواه است که شهرها به تناسب بزرگی و جمعیت، برای رشد و تعالی انسانها مناسب تر از روستاهاست؛ زیرا شهرها از امکانات فرهنگی، علمی و معنوی بیشتری برخوردار است. به تعبیر دیگر شهرهای بزرگ به دلیل برخورداری از امکانات رشد، زمینه خوبی برای تعالی و تکامل فکری انسانهاست، اینکه انسانها از این امکانات به چه شیوه بهره می گیرند بحث جداگانه ای است که به نوع فرهنگ، مدیریت و انسان شناختی مسئولان امر بستگی دارد.

یک مثال عینی: اساتید، طلاب، دانشجویان و… در سراسر دنیا تمام تلاش شان این است که در شهرها متمرکز شوند؟ مگر نه این است که در شهرها امکانات رفاهی، بهداشتی، علمی، فکری و… بیشتر از روستاهاست؟! حتی در قوانین مدونه کشورها برای مراکز ولایات و شهرهای بزرگ امکانات بیشتر که هیچ خیلی بیش از شهرهای کوچک و روستاها و دهات و قصبات اختصاص می دهند؟ دلایلش هر چه باشد ربطی به این بحث ندارد، تنها نکته ای که به این مبحث مربوط می شود این است که امکانات زیاد، سبب جذب نیروی انسانی بیشتر از اطراف و اکناف شده و در نتیجه تجمیع ابدان، تبادل افکار، تعامل اطلاعات و… را در پی خواهد داشت و این سبب رشد و بالندگی می شود.

ب-  از قراین داخلی و خارجی (متصل و منفصل) و شم حدیث شناسی، برداشت شده است که متون فوق الذکر به احتمال قوی ناظر به اشخاصی باشد که علاوه بر استعداد و توان فراگیری علوم، اراده ارتقا به مقامات بالایی از دانش ها و بینش ها را داشته باشد، چنین افرادی باید از محیط بسته روستا به دنیای باز شهرها هجرت کرده و دانش و بینش لازم را فرا گیرد تا هم خود و هم دیگران از او بهره مند شوند. بله برای کسانی که کار روستایی انجام می دهند، ماندن به روستا برایش مناسب تر خواهد بود، اما از او دیگر آن فکر و اندیشه و نخبگی شهری توقع نمی رود!

ج- از تعلیل یا بیان حکمت در برخی روایات فوق می توان به خوبی بهره گرفت که شاید مفهوم آنها منطبق و جاری به روستاهایی باشد که دارای ویژگیهای جهالت، خرافات، عصبیت کور، عاری از فرهنگ و تمدن است. در گذشته غالب روستاها این چنین بوده است. و در عصر کنونی نیز محیط های روستایی از بستگی و انجماد خاصی برخوردار بوده و درد سرهای زیادی را برای خود و مسئولان حکومتی ایجاد می کنند، در حالی که منشأ نزاعها جز جهالت و عصبیت کور چیزی نیست.

حال شما تصور کنید، اگر یک انسان با استعداد و دارای پتانسیل مثبت فوق العاده، در یک روستایی با خصوصیاتی که ذکر شد بماند، چه نفعی به حال خودش یا آن مردم دارد؟! نفع که هیچ بلکه باید هر روز با جاهلان و اوباشان آن محیط اعصاب خود را خرد کند و در نتیجه مانند آنها به جهالت و حماقت ادامه دهد، اینجاست که مهاجرت او از این محیط ضروری و لازم می شود و باید بسوی ارض الله الواسعه هجرت کند.

د- برداشت نمادین و سمبولیک از ظاهر متون دینی، خلاف ظاهر است و چندان چنگی به دل نمی زند. بر فرض که تلاش کنیم مفهوم متون فوق و متون مشابه آن را «نمادینه» کنیم، باز باید این گونه به تصویر بکشیم که شهر نماد تمدن، فرهنگ، ترقی، پیشرفت، انسانیت، اخلاق و… است. در مقابل، روستا نماد بربریت، عصبیت، جهل، خرافات، دریوزگی، لودگی و… است.

یا شهر نماد روحانیت، معنویت، صفات و ملکات انسانی و خوهای نیک می باشد، و روستا نماد جسمانیت، مادی گرایی، شهوترانی، خشونت، بداخلاقی و… است. و انسان باید از روستاها به شهرها فرار کند یعنی از جهل و خرافات و… به سوی فرهنگ و تمدن و اخلا و… یا از صفات زشت و ضد ارزشهای انسانی به سوی معنویات و اوصاف پسندیده هجرت کند و…

این برداشتهای سمبولیک و نمادین بد نیست اما خلاف ظاهر است و به تعبیر دیگر متون دینی آن مفاهیم را بر نمی تابد، بلکه یک نوع تحمیل و دلالتاندن است!

بهر روی به گونه غالبی شهرها همواره مناسب تر از روستاها بوده است. اگر روستاهایی پیدا شود که مناسب تر از شهرها باشد، استثناست و از نظر علمی روی آن حساب کلی باز نمی شود و یا روستائیت خود را از دست داده، در ظاهر روستاست ولی دارای امکانات و پتانسیل شهرهاست و دلایل خاصی می تواند داشته باشد.

شهر و روستا در متون ادبی

جای شک و تردید نیست که نقش شهر و اهمیت آن در بالندگی و توسعه اندیشه انسان خیلی بالا و گسترده است. از این رو مفاهیمی چون: تمدن، مدنیت، شهرگرایی و فرهنگ شهر نشینی در منابع تاریخ تمدن جایگاه ویژه دارد. یکی از مفاهیم پیش فرض، مسلّم و مفروغ عنه در حوزه علوم اجتماعی بحث مدنی الطبع یا اجتماعی بودن انسان است، و شهر و جاهایی که از اجتماع سرشاری برخوردار است، همسان با طبع بشر بوده و یکی از مدرن ترین صورت زندگی جمعی انسان محسوب می شود. از این جهت می توان گفت شهر یکی از مهم ترین بستر و کانون تکامل و رشد تفکر و فرهنگ انسان است و در این جاست که قدرت اندیشه، مدیریت و خلاقیت انسان به حد اعلای خود می رسد. اگر در منابع دینی، ادبی و اجتماعی تأکید به شهر نشینی شده و از سکونت در روستا نهی صورت گرفته، در واقع یک نوع فراخواندن به محیطی است که فکر و اندیشه انسان را فضای وسیع تری می بخشد. به عبارت دیگر جهان بینی انسان را منطبق با واقعیت می کند. واقعیتی که چه بسا با حقیقت همخوانی نداشته باشد.

برای نمونه همه شاهدیم که کشور افغانستان در بیش از یک دهه، تحولات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و… زیادی را به خود دیده است و این تحولات موجب تغییر سبک زندگی در میان مردم شده است. یکی از ملموس ترین تغییری که قابل انکار نیست گرایش مفرط مردم به زندگی در شهرها و ترک روستاهاست. از این جهت بررسی زندگی در شهر و روستا و آسیب شناسی هر کدام از اهمیت زیادی در این کشور برخوردار می باشد.

نکته ای که از اهمیت برخوردار است و به اشاره کوتاهی نسبت به آن بسنده می شود این است که: در منابع و متون دینی همان اندازه که هجرت و کوچ کردن از بادیه به مدینه و از روستا به شهر و از کوه به سرزمین هموار، یک امر پسندیده و ارزشمند تلقی شده است، بیش تر از آن هجرت از شهر به روستا ضد ارزش و ارتجاع و واپسگرایی به شمار می رود. و در احادیث از آن به «التعرّب بعدالهجرة» تعبیر شده و تقبیح گردیده است. شاید به دلیل همین نکته ظریف بوده که پیامبر در حدیث معروفش فرمود: «انا مدینة العلم و علی بابها» تشبیه علم پیامبر به شهر به خاطر کثرت و گسترده بودن علم آن حضرت است، همانگونه که شهر گسترده و سرشار از انسانهاست. و این می تواند شاهد باشد که شهر در نزد پیامبر از اهمیت زیادی برخوردار بوده است.

شهر و روستا در ادب فارسی

بسیاری از ادیبان و شاعران بنام فارسی راجع به روستائیان و فرهنگ روستایی اظهار نظر کرده و دل خونینی از روستائیان داشته اند. مثلا:

فردوسی:  روستائیان را انسانهای کوتاه فکر، احمق و خرابکار معرفی می کند.

همه دِه به ویرانی آورد روی / درختان شده خشک و بی آب جوی

شده دست ویران و ویران سرای / رمیده ازو مردم و چارپای

درختان همه خشک و ویران سرای / همه مرز بی مردم و چارپای

دل شاه بهرام ناشاد گشت / ز یزدان بترسید و پر داد گشت[21]

ناصر خسرو قبادیانی: از پیشگامان ادب فارسی در موارد متعددی به شهر گرایی و نفرت از روستا اشاره دارد:

شهری که من آنجا چو رسیدم خردم گفت / اینجا بطلب حاجت و زین منزل مگذر

رفتم بر دربانش و گفتم سخن خویش / گفتا مبر اندُه که شد کانت به گوهر

دریای معین است درین خاک معانی / هم درّ گرانمایه و هم آب مطهر[22]

شاید منظور ایشان از شهر در این جا شهر علم پیامبر باشد که وجه تشبیه را قبلا بیان کردیم…

و شاید نیاز به بازگو نباشد که شهر و روستا به خودی خود موضوعیت ندارد، هدف این است که انسان جستجوگر، خود را به حقیقت نزدیک کند و سفر به معنویت و ملکوت نماید و از خاک به افلاک اوج بگیرد، این سفر در کلام بزرگان، از شهرها بهتر می تواند صورت بگیرد. اگر تصویر این سفر را به صورت منزل به منزل نشان دهیم می توان گفت که در یک سفر و پرواز هوایی نخستین مبدأ «روستا» و نخستین مقصد «شهر» می باشد، به این ترتیب سفر دوم از شهر آغاز و به معراج و ملکوت ختم می شود.

خاقانی: هفت اقلیم خاک را به هفت «دِه» و «روستا» مانند می کند و عقل را کدخدا و رئیس آن معرفی می کند. سپس اشاره می کند که اگر می خواهی بسوی «شهر و شهرستان» سفر کنی و به کمال برسی، باید از عقل و خرد یک مرحله پیشتر بروی و کدخدا، رهبر و مرشد خود را «دل» خود قرار دهی:

در این هفت ده زیر نُه شهر بالا / ورای خرد ده کیایی نیابی

ولیکن به نُه شهر اگر خانه سازی؛/ به از دل در او کدخدایی نیابی[23]

یا شعر معروفی که شاعرش درست معلوم نیست در مذمت روستا و روستایی می گوید: اگر روستایی ولی و انسان بزرگی هم باشد، باز مقامش به اندازه خرسی است که در کوه بوعلی زندگی کند و دیگر خاصیتی ندارد:

روستایی اگر ولی بودی / خرس در کوه بوعلی بودی

مولانا بلخی: مولانا که خود زاده شهر و مسافر شهرهای بزرگ دنیای خود بوده است، یکی از بزرگترین شاعران و عارفان شهرگرا و شهرباز است. در موارد مختلف از شهرگرایی و فرزند شهر بودن خود پرده گشایی می کند و روستا و زیستن در روستا را حماقت و ابلهی می داند، مولانا با اشاره به سخنی از پیامبر، روستا را قبرستان عقل می‏داند و سپس سخن پیامبر را تأویل می‏کند که منظور از روستا شیخی است که واصل و کامل نشده و کار او تقلید است و وارد شهر عقل کلی نشده است. بهر حال سکونت در روستای «ظاهر» یا روستای «تأویل شده» مورد مذمت و نفرت مولانا قرار گرفته است:

«دِه» مرو «دِه» مرد را احمق کند

عقل را بی نور و بی رونق کند

قول پیغامبر شنو ای مجتبی

گور عقل آمد وطن در «روستا»

هر که در رُستا بود روزی و شام

تا بماهی عقل او نبود تمام

تا بماهی احمقی با او بود

از حشیش ده جز اینها چه درود

وانک ماهی باشد اندر روستا

روزگاری باشدش جهل و عمی

ده چه باشد شیخ واصل ناشده

دست در تقلید و حجت در زده[24]

مولانا باز در تقبیح از روستا نشینی حکایتی مختصر نقل می کند به این شرح که: روزی، پرسشگری از واعظی پرسید: تو که برای منبر و وعظ و خطابه جایگاه بلندی قایلی، و در سخن گفتن بی نظیر و بی همتا هستی، من یک سوالی از محضر تو دارم و تقاضا دارم در همین مجلس پاسخم را بدهی. سوال این است که اگر یک مرغی بر سر بارو (قلعه) بنشیند آیا سرِ آن مرغ بهتر است یا دُمش؟ واعظ در جواب گفت: اگر سر آن مرغ به سوی شهر و دمش به سوی روستا است، بدان که سر آن مرغ بهتر است و اگر بالعکس باشد، دم او از سرش بهتر است. در یک سخن می توان گفت معیار در ارزشیابی سر یا دم مرغ، این است که به کدام سوی تمایل دارد، آنچه سوی شهر متمایل باشد بهتر از چیزی است سوی ده و روستا باشد به تعبیر مولانا اگر دم به طرف شهر و رو به طرف ده باشد خاك نشين آن دم بوده و از روى پرهيز كن‏.

واعظی را گفت روزی سایلی

کای تو منبر را سنی‌تر قایلی

یک سؤالستم بگو ای ذو لباب

اندرین مجلس سؤالم را جواب

بر سر بارو یکی مرغی نشست

از سر و از دم کدامینش بهست

گفت اگر رویش به «شهر» و دم به «ده»

روی او از دم او می دان تو به

ور سوی «شهر» است دم، رویش به «ده»

خاک آن دم باش و از رویش بجه[25]

سنایی غزنوی: نیز در مذمت دِه و روستا گفته است که اگر یک مرغ و پرنده ای در جایی بنشیند که دمش به سوی شهر و سرش به طرف روستا باشد، از نظر ارزشی دُمِ آن پرنده از سرِ آن بهتر و باارزشتر خواهد بود، زیرا که شهر ارزشش از ده بالاتر است. در حالی در صورت طبیعی اگر هر چیزی را ارزشگذاری کنند، سر را بر دم ترجیح می دهند زیرا سر مرکز مغز، تفکر، مبادلات و معادلات زندگی و قطب پردازش داده های وجودی است و با دُم قابل مقایسه نیست. مثلا اگر دُمِ حیوان یا پرنده ای را ببرند، گرچه یک عضو مفید و لازم را از دست داده است اما زندگی اش سر جایش باقی است و نمی میرد در حالی که اگر سرش را ببرند همان لحظه به حیاتش خاتمه داده می شود. سنایی می گوید:

مرغ دم سوی شهر و سر سوی ده

دم آن مرغ از سر او به[26]

بنابراین شهر در ادبیات فارسی از اهمیت زیادی برخوردار بوده که در برخی موارد صراحتاً و در موارد دیگر تلویحاً و سمبولیک از ارزش آن پرده بر داشته و آن را «مشبه به» قرار می دهند.

در تأویل عارفانه این حکایت که در بیت بالا آمده، در بیان اهمیت توجه به حضرت حق است. زیرا اگر انسان قلبا به سوی حضرت حق روی آورد به جاودانگی رسد. در این حکایت «سر پرنده» کنایه از ظاهر انسان، و«دم پرنده» کنایه از همت باطنی اوست. چنانکه در بیت (134) دفتر ششم مثنوی معنوی می گوید: «پر مردم همت است ای مردمان» همینطور «شهر» کنایه از عالم الهی است، و «دِه» کنایه از ویرانکده دنیا. پس خلاصه مقصود حکایت فوق این است: اگر کسی ظاهرش به طرف علم الهی باشد و باطنش به طرف دنیا، مسلماً ظاهر او بهتر از باطن اوست. البته چنین کسی را در لسان شرع منافق گویند. و چنانچه باطن انسان به سوی عالم الهی باشد و ظاهرش به سوی دنیا چنین کسی وجودی عزیز و گرانقدر دارد، چرا که انبیا و اولیا نیز بر حسب ظاهر در دنیا به سر می برند ولی باطناً متصل به عالم الهی هستند و نیز عارفانی که برای رعایت خلوص، به اصطلاح نعل وارونه می زنند در شمار همین گروه اند. جسمهم مع الخلق و سرّهم مع الحق.[27]

نکته ای که باید در اینجا یادآوری کنم این است که شهر و روستا به خودی خود و بنفسه و لو خُلّی و طَبعَه از نظر تأثیر و تأثر «لابشرط» است و نمی توان برای آن دو بار ارزشی یا ضد ارزشی قائل شد. این دو مکان را تنها با مقایسه مکین و تأثیرات متقابل آن دو می توان ارزشگذاری کرد. و گرنه ارزشهای آن دو نسبی است و می توان گفت هر کدام امتیاز خود را دارد. مثلا در شرایط کنونی بسیاری از شهرها از نظر طبیعی و آب و هوا آلودگی های فراوانی دارد که گاهی سکونت در آن را غیر ممکن یا دشوار می گرداند. در مقابل، روستا و ده از هوای مطبوع، دلنواز و خیال انگیزی برخوردار است و موقتاً روح انسان را تازه می کند. ولی توجه دارید که هدف این نوشتار و نیز منظور از متون دینی و ادبی این جهت نیست.

یادآوری دیگر این که آیا شهرها از همان آغاز خلقت به صورت شهر به وجود آمد و روستا همچنین یا خیر، شهر زاده روستاست و چه بسا شهرهایی که هم اکنون روستایی بیش نیست؟ هر کدام که باشد باز به بحث ما لطمه ای وارد نمی کند، شهر تا شهر است کانون رشد فکر و اندیشه است، و در مقابل آن روستا نیز تا روستاست کانون جهل، جمود و تعصب است. وقتی کم کم تبدیل به شهر شد، اوصاف و اعراض و عوارض خود را نیز از دست می دهد و صفات و مشخصات شهر را به خود می گیرد.

معیار انتخاب محیط زیست

آنچه تا کنون بیان شد، بیشتر تأکید داشت تا سکونت در شهر و دوری از روستا را برای اهل حق و طالب کمال و معرفت سفارش و توصیه کند و در تأیید مدعا، از متون دینی و ادبی بهره گرفت. بهر حال، معيار اصلى انتخاب شهر يا روستا براى سكونت، نقش آن در بهره ورى علمى و عملى انسان است . در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله به اين موضوع، اشاره شده است :

  البِلادُ بِلادُ اللّهِ، وَ العِبادُ عِبادُ اللّهِ ، فَحَيثُما أصَبتَ خَيرا فَأَقِم؛ سرزمين ها ، سرزمين خدايند ، و مردمان ، بندگان خدايند . پس هر كجا كه خيرى يافتى، همان جا اقامت گزين![28]

 در حديثى از امام على عليه السلام نيز اين مطلب، بدين سان بيان شده است :

  لَيسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِكَ مِن بَلَدٍ، و خَيرُ البِلادِ ما حَمَلَكَ؛ هيچ سرزمينى براى [سكونت] تو ، سزاوارتر از سرزمين ديگر نيست ، و بهترينِ سرزمين ها ، آن سرزمينى است كه تو را به دوش گيرد.[29]

قابل ذکر این که اگر معنای «بلد» و «بلاد» مطلق سرزمین باشد، شامل شهر و روستا می شود و تفاوتی بین آن دو مکان نیست. اما در بسیاری از لغت نامه ها معنای آن دو کلمه را به شهر و شهرها تفسیر کرده اند، در این صورت شامل روستا نخواهد شد، بلکه فقط شهرها را در بر می گیرد.

نکات پایانی

در دانش های جامعه شناسی و جغرافیا، سخن از معیارهای شهر و روستا و مولفه های هرکدام زیاد رفته است، که به برخی از آنها در قسمت های پیشین اشاره شد.

در اخیر، برای روشن شدن بیشتر مباحث، اشاره به چند نکته ضروری است:

1- شکی نیست که کوه و بیابان و مه و خورشید فلک و ملک و پشه و بشر و…  در رویکرد عرفانی همه از آیات و نشانه های علم، قدرت و حکمت حضرت احدیت است، و همه آنها می تواند وسیله صعود یا سقوط انسان باشد و هم می تواند نردبان و سُلّم برای رفتن به آسمان و ملکوت باشد و هم می تواند نردبان معکوس و وسیله فرود و سقوط به حضیض پستی و پلشتی و ابلیسی و… باشد.

2- همانگونه که شهرها ساخته و پرداخته وجود آدمیزاد است، روستا نیز، قبل تر از آن زایده دامن بشریت می باشد. و هر دو صورت و سیرت حقیقی و قابل لمسی دارند، چنانکه فرد و جامعه چنین است. بنابراین بحث ما در صور خیالیه و کلیات ذهنیه فلسفیه نیست، بلکه با مصادیق و افراد خارجیه سر و کار داریم. بله در صُقع خیال می توان همه چیز را وارونه جلوه داد و ضغثی از وهم و ضغثی هم از خیال را گرفت و بهم ممزوج کرد و بنای نقش نگارینی را در عالم الفاظ و نقوش خلق کرد، اما این وهمیات گرهی از مشکلات بشر را حل نمی کند هیچ که انسان را گرفتار خشم کوه و کوهی می کند و در نهایت از قله کوه به زیر خواهد انداخت آن گونه که استخوانهای هستی اش را برای همیشه خرد و خمیر خواهد نمود.

3- تمام عالم هستی از کوه و دشت و دمن، از جماد و نبات و حیوان، از خزندگان و پرندگان و چرندگان، همه و همه کتاب تکوین الهی است، منتهی کتابها متفاوتند، برخی کتابها بخشی از توانایی صاحب اثر را نشان می دهد و بعضی دیگر همه قدرت یا دست کم قسمت عمده ای از توان و دانش آفریدگار آن را به نمایش می گذارد، کدامیک را باید برگزید؟ (اگر قابل جمع نباشد)

4- بررسی دو واژه «قریه» و «مدینه» در متون قرآنی و روایی معیارهای خوبی از ارزشگذاری تکوینی و تشریعی دو ساحه از آیات الهی را به دست ما می دهد، به شرطی که حوصله ورود به این کلان شهر الهی را داشته باشیم.

5- شهر و روستا (و نه کوه که ربطی به شهر و روستا ندارد و مقوله جداگانه ای است) در افق دید بسیاری از شاعران و عارفان، علاوه بر بار فخیم عرفانی و اشراقی، تبیین کننده مفهوم اجتماعی نیز می باشد. چرا شهر در نظر آنان مفهوم برتر و برین دارد؟ لابد دارای ویژگیهای برجسته و متعالی بوده که دل را از دل خانه آنان بیرون کرده و رازهای درون شان را آشکار می سازد به گونه ای که مفهوم شهر در ضمیر آنان تبدیل به استعاره ای برای «انسان کامل»  و یا «عالم غنی و آباد الهی» می شود و در مقابل، دِه و روستا از منظر آنان آن قدر پست، بی ارزش، بی قدر و منزلت است که از آن به «شیخ واصل ناشده» یا به تعبیر جامعه شناسانه شان «دنیای محدود مادی» یاد می کنند.

6- برای اهل ادب و ادبیات روشن است که مفهوم و پیام حسی مادی و اجتماعی شهر و روستا از منظر ادیبان عارف و عارفان شاعر و ادیب، یک لایه روتر و مقدم تر است بر معنای عرفانی و معنوی و ملکوتی آن دو؛ زیرا کسی که انسان کامل را به شهر و شیخ واصل ناشده را به روستا تشبیه می کند، قبل از تصور آن ها، کمال، زیبایی و خوشایند بودن شهر را به عنوان پیش فرص و یک اصل مسلّم قبول کرده و به آن ایمان دارد و گرنه هرگز چنین همانند کردنی را مرتکب نمی شد.

جمع بندی در مباحث علوم انسانی از شهر و روستا تعریف های گوناگونی به عمل آمده است که دست یابی به قدر مشترک کار دشواری است از این روی به معیارها و مولفه هایی برای هر یک بسنده شده و دورنمایی از مفهوم شهر و روستا ترسیم شده است. گرچه فهم معنا و مفهوم شهر و روستا برای مردم عادی کار آسانی است، اما تعریف کلاسیک و جامع و مانع برای آن کار آسانی نیست؛ مفهوم شهر و روستا هر چه باشد، به موضوع مورد بحث در این نوشتار لطمه وارد نمی کند، زیرا در این نوشتار سخن سر این مطلب است که محیط شهری و روستایی چه تأثیراتی بر افکار، رفتار و شخصیت انسان دارد. در این مقاله به گونه مختصر و با استناد به متون دینی، ادبی و عرفانی از نقش محیط در شکل گیری شخصیت انسان سخن زده شده و به طور مشخص شواهد و قرائنی ارائه شده است که زندگی شهری برای رشد استعدادهای نهفته و خدادادی انسان مناسب تر از زندگی در دِه و روستا است، زیرا مشخصه های محیطی شهر بیشتر می تواند استعداد انسان را از قوه به فعل برساند و برای رشد و شکوفایی او موثر باشد، برعکس زندگی در محیط بسته و بی امکانات یا کم امکانات روستا انسان را به همان حالت بسته و جمود اولیه نگه می دارد و نمی گذارد که استعداد نهفته انسان شکوفا شده و موجب توسعه استعدادها گردد.


[1] . هویت شخصی، هویت عددی منحصربه‌فرد اشخاص در طول زمان است. بهتر است بگوییم، شرایط لازم و کافی که یک شخص تحت آن در یک زمان و شخصی دیگر در زمانی دیگر را می‌توان یک شخص در نظر گرفت، را هویت شخصی می‌گویند که در طول زمان تداوم یافته‌است.(ویکی پدیا دانشنامه آزاد، واژه شخص و شخصی)

[2] . ادیبی، حسین، مقاله تعریف شهر، مجله مطالعات جامعه شناختی، شماره 6، آذر 1355، ص22.

[3] . همان.

[4] . همان، ص23.

[5] . همان.

[6] . همان، ص24.

[7] . همان.

[8] . همان، ص25.

[9] . همان.

[10] . همان، ص31.

[11] . همان.

[12] . اقتباس از: رضوانی، علی اصغر، رابطه شهر و روستا (مطالعات شهری و منطقه ای)، انتشارات ماکان، تهران: 1382، چاپ اول.

[13] . همان.

[14] . همان.

[15] . اکولوژی (بوم شناسی، محیط زندگی شناسی): به معنی بررسی محل زندگی جانداران است ولی اصطلاحاً به «اثرات محیط بر موجودات زنده، اثرات موجود زنده بر محیط و روابط متقابل بین موجودات زنده» اطلاق می‌گردد.

[16] . همان.

[17] . (شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 139، نجف، مطبعة حیدریة، چاپ اول، بی‌تا.)

[18] . (همان.)

[19] . (شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صالح، صبحی، ص 460، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.)

[20] . تعلیقات مثنوی معنوی در گنجور… ذیل اشعار مربوطه.

[21] . فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، پادشاهی بهرام گور، بخش 9.(به نقل از سایت «نوسخن»)

[22] . ناصر خسرو، دیوان اشعار، بخش فصاید، قصیده شماره 104.

[23] . خاقانی، دیوان اشعار، بخش قصاید، قصیده شماره 209 «در شکایت از زمان و مذمت اقران».

[24] . مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، دفتر سوم » بخش ۱۵ – «روان شدن خواجه به سوی ده».

[25] . همان، دفتر ششم، بخش 2.

[26] . سنایی، حدیقه،

[27] . زمانی، کریم، شرح مثنوی معنوی.

[28] . پاينده، ابو القاسم، ‏نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(ص) انتشارات دنياى دانش‏، تهران‏: 1382 چاپ چهارم، ص377.

[29] . شريف الرضي، محمد بن حسين، ‏نهج البلاغة(صبحي صالح)، انتشارات هجرت، قم: 1414ق‏، چاپ اول، ص554.

دکمه بازگشت به بالا