پژوهشیفلسقه اسلامی

بررسی و نقد ادله نومعتزلیان در باره نص قرآنی

بررسی و نقد ادله نومعتزلیان در باره نص قرآنی

سید طالب ذکی*

چکیده

متن و نص قرآن کریم، از مباحث قرآنی است که همواره مورد بحث و گفتگوی عالمان دین بوده است. آنچه مشهور بین دانشمندان مسلمان است این است که الفاظ قرآن کریم، همچون معانی و مضامین آن، الهی و وحیانی است نه بشری و ساخته و پرداخته کسی جز خدای متعال. تعداد اندکی از دانشوران علوم قرآنی، نص قرآن کریم را بشری و غیر الهی می دانند که «نومعتزلیان» در دو قرن اخیر از آن جمله هستند. آنان نص و الفاظ قرآن کریم را وحیانی نمی‌دانند، بلکه آن را تعبیر پیامبر اكرم(ص) از تجربه‌اش قلمداد می‌کنند و مدعی‌اند که نمی‌توان آنها را الفاظی دانست كه به گونۀ مستقیم توسط خداوند سبحان بیان شده‌اند. در این نوشتار، تلاش شده است که دلیل های این مدعا بررسی و نقد شده و وحیانی بودن الفاظ و نص قرآن کریم، به اثبات برسد.

واژگان کلیدی: الفاظ قرآن کریم، نومعتزله، وحی قرآنی.

مقدمه

جریان نومعتزله، یکی از جریان‌های مهم کلامی در جهان اسلام است. این جریان، خاستگاه خود را در آرای معتزلیان قدیم می‌جوید و به دنبال تجدید بنای معرفتی اسلام بر پایۀ عقل‌گرایی است.(گلی و یوسفیان، معرفت کلامی، 1389، ص113)

از ظهور این جریان، نزدیک به دو قرن می‌گذرد. اندیشمندان نومعتزلی همانند اسلاف معتزلی خود در زمینه‌های گوناگون علوم اسلامی – به‌ویژه مباحث کلامی- نظریه‌پردازی کرده‌اند و در این زمینه علاوه بر مبانی معتزله، از روش‌های جدیدی که در علوم انسانی غربی مطرح شده است، بهره برده‌اند؛ ازاین‌رو دیدگاه‌های آنان در مواردی باعث جنجال و چالش‌های فکری در جهان اسلام شده و سیلی از اعتراضات را متوجه آنها ساخته است. (همان، ص114)

کسانی چون، سید جمال الدین اسد آبادی، محمد عبده، احمد امین، امین الخولی، محمد احمد خلف اللّه از عناصر اندیشه‌ای این جریان هستند که اینان را می‌توان پایه  گذاران جنبش نو معتزلیان در مصر و کشورهای عربی دانست. این گروه با تأسیس مکتب ادبی در تفسیر و نگاه ویژه خود به قرآن توانستند راه تفسیرهای عقل گرایانه را برای قرآن باز کنند. از دیگر چهره‌های مهم معتزلی معاصر می‌توان به این افراد اشاره کرد:

محمد عابد الجابری (مراکش)، جابر عصفور (مصر)، طه حسین (شاعر و ادیب، مصر)، حسن حنفی (مصر)، نصر حامد ابوزید (مصر، مقیم هلند)، عبدالرحمن بدوی (مصر)، طنطاوی (رئیس سابق الأزهر)، محمد الطالبی (تونس)، لیلا احمد (کانادایی عرب تبار)، محمد ارکون (الجزایر)،(عدالت نژاد، 1380، ص7؛ عنایت1372، ص13، و کرمی1379، ص4) شاه ولی الله دهلوی (هند)، عبید الله سندی، فضل الرحمان(هند)، عبد الکریم سروش (ایران)، محمد مجتهد شبستری (ایران).(گلی، 1392، ص280)

عقل گرایی افراطی، علم گرایی افراطی و نگرش سکولاریستی از ویژگیهای بارز عده‌ای از نومعتزلیان است.

نومعتزلیان نسبت به نص قرآنی و پدیدۀ وحی نیز دیدگاه‌های متفاوتی در برابر دیگر اندیشمندان اسلامی ارائه دادند. از جمله در بارۀ نص و الفاظ قرآن، دیدگاه آنان در این نوشتار بررسی و نقد شده است؛ در این مقاله، مروری بر افکار طرفداران بشری بودن الفاظ قرآن در عصر جدید (نومعتزلیان) می‌کنیم، تا روشن شود که دلائل آنان تا چه اندازه قابل طرح و بررسی است، و آیا آن ادله، توان اثبات مدعای آنان را دارند یانه؟.

الفاظ قرآن؛ تعبیر تجربۀ نبوی

گروهی از نومعتزلیان[نه همه آنها] الفاظ قرآن کریم را وحیانی نمی‌دانند، بلکه آن را تعبیر پیامبر اكرم(ص) از تجربه‌اش قلمداد می‌کنند و مدعی‌اند که نمی‌توان آنها را الفاظی دانست كه به گونۀ مستقیم توسط خداوند سبحان بیان شده‌اند. دکتر سروش در این زمینه می‌گوید: وحی بی صورت، و عاری از لفظ است و پیامبر برای اینكه مردم وحی را بفهمند با استفاده از دانش و زبان محدود خود، آن را در جامه لفظ می‌پوشاند و در دسترس دیگران قرار می‌دهد.(سروش، 1388 ص36) مقوّم نبوت انبیا، وحی یا به اصطلاح امروز، «تجربۀ دینی» است(همو، 1379 ص3) و از سوی دیگر، پیامبر انسان است و تجربه او انسانی است.(همو، ص21) بنابراین، قرآن كه محصول این تجربه است نیز بشری می‌باشد.

بررسی و نقد دلیل های نومعتزلیان

نومعتزلیان برای اثبات دیدگاه خویش دست به استدلالهایی زده اند که مهم‌ترین دلیل‌های آنها بدین قرارند:

1. دلیل عقلی

الف) در علم كلام سنتی، صفت ناطق، جزء صفات خداوند نیست. بنابراین نمی‌توان خداوند را متكلم الفاظ قرآن دانست؛(وصفی، 1387، ص41) برخی از نومعتزلیان (ابوزید) با این دلیل که «ناطق» از صفات خداوند نیست، وحیانیت نص قرآنی را انکار می کند، زیرا این دلیل به زعم او متکی به اصول پذیرفته شده علم کلام سنتی است، برای اینکه در علم کلام سنتی یکی از صفات خداوند «ناطق» قلمداد نشده است، حال که خداوند «ناطق» نیست، پس الفاظ قرآن کریم نیز محصول «نطق» و «کلام» الهی نخواهد بود، بلکه ساخته و پرداخته خودِ پیامبر است که گیرنده وحی است.

ب) خداوند در زمان قرار نگرفته و بیرون از تاریخ است. بنابراین چگونه می‌توان به تكلم خداوند معتقد شد؟(ابوزید، 1379، ص8) این دلیل نومعتزلیان نیز به یک اصل مسلم کلامی متکی است و آن این است که خداوند در دایره زمان و تاریخ قرار نمی گیرد و خارج از این دایره است بلکه آفریننده زمان و تاریخ است، حال که چنین است اگر معتقد شویم که نص و الفاظ قرآن کریم، کلام خداوند است، پس خداوند به وسیله «تکلم» و «القای الفاظ (حروف و اصوات)» مادی بوده و در دایره زمان قرار گرفته و تاریخمند می شود و این بر خلاف اصل پذیرفته شده در دانش کلام اسلامی است.

بر اساس این ادله، نتیجه می‌گیرند كه نمی‌توان نوع كلام خداوند را مشخص كرد و آن را به عربی یا به زبان‌های دیگر دانست؛(همان، ص13) بلكه باید معتقد شد كه «خدا از خلال انسان آشكار می‌شود و در كلام او در زبان متجلی می‌گردد.»(همو، 1383، ص29) به عبارت دیگر، خدا از طریق انسان صحبت می‌كند.(همو، دین و صلح) بنابراین الفاظ قرآن را باید كلام پیامبر اكرم(ص) دانست، نه کلام خدا.

نقد دلیل عقلی

دلیل‌عقلی آنان برای انكار تكلم الهی که منجر به انکار وحیانیت الفاظ قرآن می‌شود، از چند جهت قابل نقد و خدشه است:

اولاً واژه شناسان و اهل لغت گفته‌اند: در زبان عربی واژۀ «نطق» به معنای «تكلم» است.(ابن منظور، 1414، ج10، ص354) ازاین‌رو اگرچه در علم كلام، وصف «ناطق» بر خداوند سبحان اطلاق نشده، ولی مترادف آن یعنی «متكلم» نه تنها بر او اطلاق شده است که به اتفاق متکلمان اسلامی یکی از صفات فعلی خداوند است؛

ثانیاً اگرچه كیفیت تكلم خداوند برای ما نامعلوم است و نمی‌توان تكلم او را همانند انسان دانست، زیرا انسانها جسم هستند و دارای حنجره و صوت و زبان و مخارج حروف و لذا با همین ابزار متکلم هستند و سخن می ‏گویند امّا خداوند متکلم است یعنی ‏حروف و اصوات را در جسمی و جمادی ایجاد می‏ کند که مفید مراد و مقصود هستند همانگونه که خداوند در شجره (درخت) ایجاد کلام نمود و جناب موسی بن عمران شنید.(شرح کشف المراد، ص 136) چون خداوند سبحان، قادر مطلق است، قدرت تكلم دارد. ازاین‌رو نمی‌توان تكلم خداوند سبحان را كه از صفات فعل او شمرده می‌شود، انكار كرد. به بیان دیگر، «کلام الهی همان اصوات و حروفي است كه حادث بوده و قائم به ذات خدا نيست بلكه فعل و مخلوق خداوند است؛ يعني خداوند به قدرت خود، كلام – كه همان حروف و اصوات است – را در اجسام ایجاد مي‌كند. بنابراين خداوند به اعتبار اين كه در غير خود كلام را ايجاد مي‌كند «متکلم» است.»(مظفر، 1423، ج2، ص224)

علّامه طباطبائی در این زمینه می‌گوید:

نمى توانیم خواص كلام معهود نزد خود را از خدا سلب كنیم و بگوییم خدا كلام ندارد؛ بلكه باید بگوییم آثار كلام یعنى تفهیم معانى مقصود و القاى آن در ذهن شنونده، در خداى تعالى هست. پس كلام خداى تعالى مانند زنده كردن و میراندن و رزق و هدایت و توبه و سایر عناوین، فعلى از افعال خداى تعالى است و در نتیجه صفات متكلم و غیره صفات فعل خدایند؛ یعنى پس از اینكه خدا موجودى شنوا آفرید، و با او سخن گفت، محیى و متكلم مى شود.(طباطبایی، 1374، ج2، ص479-480)

ثالثاً همان‌گونه كه خلق موجودات زمانی توسط خداوند، مستلزم زمانمند بودن خداوند نیست، خلق كلام توسط او نیز چنین استلزامی ندارد؛ بلكه فعل مادی خدای قادر است كه زمانمند است. استاد مصباح‌یزدی در این زمینه می‌گوید:

هنگامی كه رابطۀ بین خدای متعال و موجودات مادی در نظر گرفته می‌شود و بر اساس آن صفت فعلی خاصی برای خدای متعال انتزاع می‌گردد، صفت مزبور به لحاظ تعلق به موجودات مادی كه یك طرف اضافه را تشكیل می‌دهند مقید به قیود زمانی و مكانی می‌گردد، هرچند به لحاظ تعلق به خدای متعال كه در طرف دیگر اضافه می‌باشد، منزه از چنین قیود و حدودی خواهد بود.(مصباح، 1377، ص105-106)

2. دلیل‌های نقلی

الف) نزول قرآن بر قلب پیامبر

برخی صاحبنظران دینی برای اثبات دیدگاه خود مبنی بر «بشری بودن الفاظ قرآن» به آیاتی از قرآن استناد نموده‌اند که ظهور در نزول قرآن بر قلب پیامبر اکرم(ص) دارند آیاتی مانند: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ عَلَی قَلْبِکَ»(شعرا، 193-194). و «فَإنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ»(بقره، 97)  و… به این بیان که آنچه در قلب که جایگاه ادراک درونی است راه دارد معناست نه الفاظ. پس معانی و مفاهیم آیات به پیامبر(ص) نازل شده و پیامبر آن مفاهیم را برای همگان در قالب الفاظ بیان نموده است. نصر حامد ابو زید می‌گوید: «جبرئیل کلمات را به پیامبر تحویل نداده بلکه آنها را الهام کرده است. این فهم با مفاد آیه: «فَإنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ»(بقره، 97)  سازگار و همخوان است»(ابوزید، 1380، ص517)

سید احمد خان هندی در تفسیر «القرآن و هو الهدی و الفرقان» نظر شاه ولی الله دهلوی را در این زمینه اینگونه نقل می‌کند: «فقط مضامین و معانی قرآن بر قلب پیامبر نازل شده و بعد خودش آنها را در مقام تعلیم و تفهیم بندگان چون زبانش عربی بوده به این عبارات و الفاظ بیان فرموده است»(هندی، 1332).

نقد و نظر

با اندکی دقت روشن می‌گردد، تعابیر به کار رفته در آیاتِ مورد استدلال آنها، نه تنها مدعای آنان را ثابت نمی‌کند، بلکه بر عکس نفی نیز می‌نماید. یعنی آیات یاد شده، می‌تواند دلیل بر الهی بودن الفاظ و واژگان قرآنی باشد.

مثلاً آیۀ مبارکۀ: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأمِینُ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ بِلِسَان ٍ عَرَبِی ٍ مُّبِینٍ؛(شعرا، 193-195) و آن را روح الامین نازل کرده ، بر قلب ( پاک ) تو، تا از انذارکنندگان باشی! آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد) !».

از جمله آیات مورد تمسک برای اثبات «نبوی بودن الفاظ قرآن» است که معتقدین به بشری بودن الفاظ قرآن به آن تمسک جسته‌اند؛ در حالی که با دقت در آیۀ مبارکه، شواهدی برنفی«نبوی بودن الفاظ قرآن» قابل استنباط است:

1. ضمیر غایبِ «ه» در نزل بِهِ: مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می‌فرماید: منظور از ‹هاء› در ‹نزل به› در آیه فوق؛ قرآن است به عنوان کلامی که ترکیب شده از الفاظ، که آن الفاظ هم البته دارای معانی هستند، نه تنها معانی که خود پیامبر به لفظ در آورده باشد(طباطبایی، 1363، ج15، ص418) به عبارتی این تعبیرِ آیه ناظر بر این حقیقت است که الفاظ و معانی هر دو الهی‌اند و کار پیامبر فقط دریافت و ابلاغ بی کم و کاست آنها به مردم بوده است.

2. تعبیر «علی قلبک» به جای «علی قلبی».

صاحب تفسیر المیزان می‌گوید: «در اینجا پیامبر آیه را این گونه (علی قلبک) ابلاغ می‌فرماید، در حالی که آنچه ظاهر حال بر آن دلالت دارد این است که بگوید: «نزله علی قلبی» دلیل این بیان حضرت به صورت التفات از تکلم به خطاب این است که وی در دریافت و ابلاغ وحی هیچگونه دخالتی نداشته و تنها قلب حضرتش فرودگاه وحی بوده و حضرت مأموریت ابلاغ آن را به عهده داشته است».(همان، ج1، ص311)

3. تعبیر «بلسانٍ عربیٍ مُبینٍ».

این تعبیر در آیه مذکور بیانگر نزول قرآن به زبان مشخص یعنی «عربی روشن» است. بدیهی است که عربی زبان بیان «الفاظ» است نه معانی به تنهایی. مرحوم معرفت در این باره می‌گوید: «اینکه خداوند می‌فرماید: قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم کاملاً صراحت دارد که ساختار لفظی آن نیز با دست وحی انجام گرفته است»(معرفت، 1394، ج1، ص59).

«فَإنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ؛(مریم، 97/دخان،58) ماحقایق این قرآن را تنها به زبان تو سهل و آسان کردیم»

از جمله دیگر آیاتی که معتقدین به نبوی بودن الفاظ قرآن کریم به آن استناد نموده‌اند آیه مذکور می‌باشد، به این بیان که آسان شدن محتوای قرآن به زبان پیامبر اکرم(ص) مبین آسان شدن آن به کمک زبان پیامبر است، به عبارتی پیامبر(ص) مفاهیم غیر قابل فهم یا آنچه فهمش مشکل است را به کمک زبان خود در قالب الفاظ می‌ریخته و فهم آن را آسان می‌نموده است و از نظر اینان همین معنای نبوی بودن (غیر الهی بودن) الفاظ قرآن است. در حالیکه فهم مفسرین بزرگ از آیه فوق خلاف این برداشت می‌باشد.

مرحوم طبرسی ذیل این آیه می‌فرماید: «فَإنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ؛ یعنی قرآن را آسان کردیم به اینکه آن را به زبان تو که همان زبان عرب است نازل کردیم تا فهم قرآن برایشان آسان شود چرا که اگر آن را به زبان دیگری نازل می‌کردیم برای مردم عرب قابل فهم نبود یا اینکه (قرائت آن را بر زبان تو آسان کردیم) یعنی به تو توان قرائت آن را دادیم»(طبرسی،1372، ج6، ص823).

مرحوم علامه طباطبایی نیز معتقد است از این عبارت فهمیده می‌شود که می‌خواهد از سابقه‌ای خبر دهد که با آن سابقه، تلاوت و فهم قرآن دشوار بوده و آن اشاره به حقیقت قرآن در لوح محفوظ است، به عبارتی می‌خواهد بگوید اگر قرآن با آن حال که بود نزد خدا باقی می‌ماند و آن را به این صورت که الآن هست، عربی و خواندنی اش قرار نمی‌داد آن حقیقت بلندتر از آن بود که فهم عادی بشر به آن دسترسی یابد لذا خداوند با نزول آن حقیقت متعالی به زبان پیامبر که زبان عرب بود فهم آن را آسان و برای بشر قابل استفاده گردانید.(طباطبایی، 1363، ج14، ص116)

پس روشن گردید که آیات مورد استناد نه تنها دلالتی بر غیر الهی بودن الفاظ قرآن ندارند بلکه برعکس با دقت نظر در آنها می‌توان به شواهدی بر الهی بودن الفاظ قرآن در کنار تعابیری نظیر: قرائت، تلاوت، ترتیل، کلام اللّه و… در دیگر آیات دست یافت چرا که از سویی روشن است که الفاظ؛ خواندنی و تلاوت کردنی هستند نه معانی و مفاهیم و از دیگر سو: «استخدام این تعابیر از نظر وضع لغت عرب تنها بازگو کردن اقوال دیگران را می‌رساند به گونه‌ای که الفاظ و معانی هر دو از آن دیگری باشد و بازگو کننده صرفاً آن را تلاوت یا قرائت می‌کند و از خود چیزی مایه نمی‌گذارد»(معرفت، 1394، ص58)

و نیز روشن است که کلام انسان، تنها با معانی، کلام نمی‌شود همانگونه که تنها با الفاظ کلام به وجود نمی‌آید.(اشکوری، پایگاه اطلاع رسانی اصلاح)

ب) الهام بودن وحی قرآنی

یکی دیگر از دلیل‌های طرفداران نظریه بشری بودن الفاظ قرآن کریم، الهامی بودن وحی قرآنی است. وحی الهام است و الهام از سنخ لفظ و واژه نیست تا الفاظ قرآن وحیانی باشد، بلکه از سنخ معنا و اندیشه است و جایگاه آن قلب و ضمیر انسان است. آنها معتقدند که: از یک سو؛ آیۀ مبارکۀ «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكیمٌ؛ هيچ بشرى را نرسد كه خدا جز به وحى يا از آن سوى پرده، با او سخن گويد. يا فرشته‏اى مى‏فرستد تا به فرمان او هر چه بخواهد به او وحى كند. او بلند پايه و حكيم است»(شوری، 51) دلالت می‌کند که سخن گفتن خداوند با انسان‌ها، گونه‌های مختلفی دارد، گاهی از پشت پرده سخن می‌گوید که ماجرای بعثت حضرت موسی(ع) این گونه بوده است. اما با دیگر پیامبران با وساطت فرشته سخن گفته است؛ یعنی خداوند پیامش را به فرشته القاء کرده و او به پیامبران رسانده است.

از سوی دیگر؛ کلمۀ «وحی» در قرآن کریم و نیز در اشعارِ شاعرانِ پیش از اسلام، برای رابطۀ غیر زبانی میان دو ماهیتی که به درجاتِ مختلفِ وجودی تعلق داشته‌اند به کار رفته است؛ پس نمی‌توان گفت «وحی» به معنای ارتباط لفظی و زبانی است، بلکه یک نوع رابطۀ معنوی و ماورائی است.

بنابراین وحی جبرئیل به پیامبر اکرم(ص) به زبان عربی نبوده، بلکه جبرئیل پیام‌آور یک الهام بوده است، و خود پیامبر آن الهام را در قالب الفاظ عربی ریخت و به این ترتیب قرآن به وجود آمد.(گلی، همان، ص234)

نقد و نظر

این استدلالِ طرفداران بشری بودن الفاظ قرآن، نیز مخدوش و ناتمام است؛ زیرا:

اولاً؛ زبانشناسان عرب و اهل لغت، یکی از معانی کلمۀ «وحی» را از سنخ لفظ دانسته و معتقدند که این واژه منحصر به ارتباط معنوی و غیر زبانی نیست. ابن فارس در توضیح معنای لغوی وحی می‌گوید:

«وحی به معنای اشاره، نوشته، پیام و هر چیزی است که به منظور تفهیم دیگری، به او القا می‌شود؛ به هر گونه‌ای که باشد»(ابن فارس، 1404، ج6، ص93). بنابراین، در زبان عربی، وحی اعم از ارتباط غیرزبانی میان دو نفر است و شامل ارتباط زبانی هم می‌شود.

در قرآن کریم نیز کلمۀ «وحی» هم در معنای ارتباط کلامی و هم در معنای الهام به کار رفته است. راغب اصفهانی در این باره می‌گوید:

کلمۀ الهی و سخنانی که مبدأ آن خداوند است، همان وحی است که به اولیاء و پیامبرانش رسانیده می‌شود و این وحی، گوناگون است؛ چنانکه آیۀ زیر دلالت بر آنها می‌دارد: «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَكیمٌ»(شوری، 51)؛ یا به وسیلۀ فرشته‌ای می‌رسد که ذاتش دیده می‌شود و کلامش شنیده می‌شود؛ مانند وحی رساندن جبرئیل به پیامبر، در شکل معینی؛ و یا با شنیدن کلامی از غیر جبرئیل، بدون دیدن صاحب صدا؛ مانند شنیدن کلام خداوند توسط حضرت موسی(ع)؛ و یا با الهام به قلب و جان، چنان که پیامبر فرمود: انّ روح القدس نفث فی روعی؛ و یا وحی به وسیلۀ الهام، مثل وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ أَنْ أَرْضِعیهِ؛(قصص، 8)(راغب اصفهانی، 1375، ج4، ص428)

ثانیاً؛ آیاتی که باورمندان به بشری بودن الفاظ قرآن به آن استدلال کرده‌اند، نه تنها بر نظریۀ آنان دلالت ندارند، بلکه برعکس، ثابت می‌کند که جبرئیل هم الفاظ، و هم معانی قرآن را بر قلب پیامبر اکرم(ص) نازل کرده است. بر این اساس، علامه طباطبایی در تفسیر آیۀ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ»(شعرا، 193-195) می‌گوید:

ضمیر در”نَزَلَ بِهِ” به قرآن برمى‏گردد، بدان جهت كه كلامى است تركیب شده از الفاظى، و البته آن الفاظ هم داراى معانى حقه‏اى است، نه اینكه به قول بعضى از مفسرین(آلوسی، 1415، ج19، ص121)  آنچه جبرئیل آورده تنها معانى قرآن بوده باشد و رسول خدا (ص) آن معانى را در قالب الفاظ ریخته باشد، البته الفاظى كه درست آن معانى را حكایت كند؛ زیرا همانطور كه معانى از ناحیه خدا نازل شده، الفاظ هم از آن ناحیه نازل شده است، به شهادت آیات زیر كه به روشنى این معنا را مى‏رسانند، از آن جمله فرموده: «فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ؛ چون آن را مى‏خوانيم تو نيز خواندنت تابع خواندن ما باشد. »(قیامت، 18) و نیز فرموده: «تِلْكَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ؛ اينها آيات خدايند كه ما به حق بر تو مى‏خوانيم. »(آل عمران، 108؛ جاثیه، 6) و نیز آیاتى دیگر، و پر واضح است كه الفاظ، خواندنى و تلاوت كردنى است نه معانى.(طباطبایی، 1374، ج15، ص448-449)

ثالثاً؛ آیات تحدی به صورت آشکار دلالت دارند بر اینکه خداوند متعال الفاظ قرآن را ایجاد کرده و هیچ انسانی، از جمله پیامبر اکرم(ص)، در ایجاد آنها نقشی نداشته است. استاد مصباح یزدی در این زمینه می‌گوید:

تحدی قرآن بدون شک شامل درخواست همانند آوری در فصاحت وبلاغت می‌شود  و فصاحت و بلاغت، ویژگی الفاظ و عباراتی است که گوینده برای ادای مقصود خویش به کار می‌برد. بنابراین، مفاد آیات تحدی آن است که اگر در نزول این الفاظ و قالبهای مشتمل بر این معانی از سوی خدا تردید دارید، در مقام معارضه و برای اثبات مدعای خود، الفاظ و عبارات دیگری مشابه این آیات بیاورید. این بیان نشان می‌دهد که الفاظ و عبارات هم  از سوی خدا نازل شده و ساخته و پرداخته ذهن هیچ انسانی، از جمله پیامبر(ص) نیست.(مصباح، 1385، ج1، ص82)

ج) اختلاف قرائت‌های قرآن

یکی دیگر از شواهد معتقدان به بشری بودن الفاظ قرآن کریم، اختلاف قرائت در آیات و مواردی از قرآن است. به اعتقاد آن‌ها تعدد و اختلاف قرائت‌های قرآن، امری مشهود است و روایات فراوانی نیز که نزول قرآن را بر هفت حرف می‌دانند، آن را تأیید می‌کنند. با توجه به اختلاف در قرائت‌های قرآن، پایبندی به اینکه الفاظ قرآن، عینِ وحی است، نشانۀ این خواهد بود که کلام الهی دچار تحریف شده است؛ زیرا لزوماً یکی از قرائت‌ها درست بوده و بقیه اشتباه است. اما اگر بپذیریم که وحی قرآنی از سنخ الفاظ نیست و در بیان و تعبیر آن، هم در اِعراب، هم در واژگان و هم در ترکیب جملات، تا اندازه‌ای به بشر اجازه داده‌اند، شبهۀ تحریف قرآن منتفی شود.(ابوزید، 1379، ص12)

نقد و نظر

اختلاف قرائت‌ها در قرآن، نمی‌تواند دلیل بر بشری بودن یا غیر وحیانی بودن الفاظ قرآن باشد؛ زیرا، اولاً روایات موجود که نزول قرآن را بر هفت حرف معرفی می‌کنند، چند دسته است:

الف) روایاتی که دلالت دارند بر اختلاف لهجه‌ها در آیات به هنگام تعبیر و ادا، که بیشترین روایات را به خود اختصاص می‌دهد؛

ب) روایاتی که دلالت دارند بر جواز تبدیل کلمات مترادف قرآن به یکدیگر؛

ج) روایاتی که دلالت دارند بر اختلاف معانی آیات، که هر آیه ممکن است چند معنا داشته باشد که برخی از معانی، ظاهر قرآن و برخی از معانی، باطن آیات است؛

د) روایاتی که دلالت دارند بر تنوع آیات از نظر فنون کلام.

از بین این چند دسته روایات، محققان در بارۀ اختلاف قرائات، فقط به دستۀ اول توجه کرده‌اند. طبق این دسته روایات، مسلمانان از نظر خواندن قرآن یکسان نبودند؛ برخی امّی و برخی غیر امّی، برخی جوان و برخی مسن بودند، و از قبایل متفاوتی بودند که با لهجه‌های مختلف تکلم می‌کردند. بنابراین، با هدف آسان گیری بر مسلمانان و برای اینکه آنها در خواندن قرآن دچار تکلّف نشوند، خداوند متعال به پیامبر(ص) اعلام کرده است که مسلمانان می‌توانند قرآن را با لهجه‌های مختلف بخوانند. از این رو، منظور از روایات «سبعة احرف»، جواز اختلاف لهجه‌ها در خواندن قرآن است.(معرفت، بی تا، ج2، ص87-90) شاهد بر این مدعا روایت ذیل است: «ابی بن کعب نقل کرده است که پیامبر(ص) جبرئیل را ملاقات کرد و به او گفت: من بر امتی مبعوث شده ام که امّی‌اند. در میان آنان، ناتوان و پیر و غلام و کنیز هست  کسانی که قادر به خواندن نیستند. جبرئیل گفت: یا محمد، قرآن بر هفت حرف نازل شده است»(ترمذی، 1999، ج4، ص263).

نتیجه اینکه مقصود از روایات نزول قرآن بر هفت حرف، این است که اگرچه جبرئیل قرآن را با الفاظ معیّنی نازل کرده است، مسلمانان مجازند برای آنکه دچار سختی نشوند، قرآن را با لهجۀ خود بخوانند و این روایات اصلاً اشاره‌ای ندارد به قرائت‌های مشهور که سه قرن بعد از نزول قرآن رسمیت یافته است؛(معرفت، 1385، ص351)

ثانیاً؛ بنابر نظر محققان علوم قرآنی، قرآن از قرائت‌ها متمایز است؛ زیرا قرآن متنی وحیانی است که جبرئیل آن را بر پیامبر اکرم(ص) نازل کرده و ایشان، آن را به مردم ابلاغ کردند و سپس در طول تاریخ، به طور متواتر، از هر نسلی به نسل دیگر منتقل شد، بدون آنکه اختلاف و تغییری در آن رخ دهد؛ اما قرائت‌ها اجتهادهای شخصی قاریان بوده است. استاد معرفت در این زمینه می‌گوید:

قرآن مستقیماً از پیامبر(ص) دریافت شد و سپس به گونه‌ای مستفیض و متواتر، از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، و بی آنکه اختلاف و تغییری در آن رخ دهد، از آغاز بر اساس یگانه قرائت معروف، که همان قرائت رسول اکرم(ص) می‌باشد، تلاوت می‌شد و همین قرائت، در میان صحابه، تابعان و نسل‌های بعدی نیز رایج بوده است؛ ولی قرائت، اجتهادها، استنباط‌ها و برداشت‌های قرّاء، برای دستیابی به همان متن و نص یگانه است و تفاوت و تعدد، اجتهادهای شخصی بود که به پیدایش اختلاف قرائات انجامید.(همان)

بدرالدین زرکشی نیز همین دیدگاه را ابراز کرده است و می‌گوید: «قرآن و قرائات، دو حقیقت متفاوت‌اند؛ زیرا قرآن همان وحیِ نازل شده بر رسول خدا برای بیان و اعجاز است و قرائات، اختلاف الفاظِ وحی در مقام کتابت حروف و کیفیت آنهاست».(زرکشی، 1990، ج1، ص318)

تفاوت دیگری که بین قرآن و قرائات وجود دارد این است که قرآن متواتر است، اما قرائت‌ها خبرهای واحدند؛ از این رو، نمی‌توانند چیزی از قرآن را ثابت کنند؛ زیرا برای اثبات قرآن به نقل قطعی و متواتر نیاز است و چنین ویژگی‌ای فقط در قرائت حفص از امام علی(ع) وجود دارد که همگان آن را تأیید می‌کنند، اما قرائت‌های دیگر چنین ویژگی‌ای ندارند.(معرفت، همان، ص352) به این ترتیب، شبهۀ تحریف قرآن به دلیل اختلاف قرائت‌ها مرتفع می‌شود؛ زیرا تنها یک قرائت متواتراً به پیامبر اکرم(ص) می‌رسد و صدور آن از رسول اکرم(ص) قطعی است؛ اما قرائت‌های دیگر خبرهایی واحدند و مخصوص اجتهادات قاریان‌اند؛ از این رو، اعتبار ندارند و به قرآنی که متواتراً به ما رسیده است، خدشه‌ای وارد نمی‌کنند. در نتیجه، وجود قرائت‌های مختلف نمی‌تواند وقوع تحریف در قرآن را ثابت کند.

بنابراین، وجود اختلاف قرائت‌ها در متن قرآن کریم، منافات با وحیانیت الفاظ قرآن کریم ندارد، زیرا همین الفاظِ وحیانی را مردم با لهجه‌های مخصوص خود، قرائت می‌کنند و مجوّزی نیز از نظر عقلی و نقلی برای این قرائتِ خویش دارند، زیرا عده‌ای به ویژه مسلمانان غیر عرب توان تلفظ درست الفاظ قرآن را ندارند مثلاً بجای «قاف»، «غین» و بالعکس تلفظ می‌کنند، اگر از این افراد، تلفظ درست خواسته شود، تکلیف به چیزی است که توان و طاقت آن را ندارند و این کار عقلاً روا نیست. برای تأیید این حکم عقلی روایاتی هم وجود دارد که پیش از این به مضمون برخی از آنها شاره شد.

نتیجه گیری

بررسی ادله جریان اعتزال نو در باره نص و الفاظ قرآن کریم از این نظر دارای اهمیت است که این جریان، قرائت جدیدی از اسلام و منابع دینی از جمله قرآن کریم ارائه کرده است. ناتوانی این جریان از فهم درست پدیده «وحی» و کشف رابطه میان مضامین نصوص دینی با مدرنیته و مؤلفه های شاخص آن از قبیل علم گرایی، عقل گرایی و سکولاریسم، موجب شده است که دست به تأویلات و خوانش های جدیدی از نصوص و آموزه های دینی مطابق با مقتضیات عصر جدید بزنند. بشری بودن نص و الفاظ قرآن کریم بخشی از دیدگاه های این جریان است که ناشی از قصور درک «وحی» و آموزه های مرتبط با آن می شود. مهم ترین اشکال این دیدگاه آن است که «نطق و کلام» خدا را همسان با کلام بشر قلمداد کرده و به دنبال ابزار مادی برای ارائه کلام و الفاظ توسط خداوند هستند و چون به این ابزار دست نیافتند معتقد به بی صورتی و عاری از لفظ بودن «وحی» شده و پیامبر را خالق الفاظ قرآن کریم دانستند، در حالی در علم کلام با براهین محکم به اثبات رسیده است که کلام خداوند از سنخ کلام بشری نیست بلکه متفاوت است و با توجه به اینکه «متکلم» بودن از اوصاف فعل خداوند است، او قادر است که کلام خویش را با الفاظ خاصی به بندگانش برساند، هرچند ماهیت و کیفیت آن برای ما معلوم نباشد. نومعتزله بر اساس پیش فرض یادشده، آیاتی از قرآن کریم را نیز مطابق دیدگاه خود تفسیر و تأویل کرده و «بی صورتی» و «عریان بودن وحی» از لفظ را نتیجه گرفته اند، در حالی که مفسران اسلامی از آن آیات برداشت کاملا بر عکس دیدگاه آنان داشته و آن آیات را دلیل بر وحیانی بودن الفاط و نص قرآن کریم دانسته اند.

منابع

  1. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قم: دفتر‌ تبیغات اسلامی، 1404ق.
  2. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب‌، بـیروت: دار‌ صادر‌، 1414ق.
  3. ابو زید، نصر حامد، «تأویل، حقیقت و نص» ترجمۀ مرتضی کریمی نیا، مجله کیان، ش54، 1379.
  4. ـــــــــــــــــــ ، دين و صلح، ترجمۀ روح‌الله فرج‌زاده، www.nasr-hamed-abuzayd.blogfa.com.
  5. ـــــــــــــــــــ ، معنای متن، ترجمه مرتضی کریمی نیا، تهران: طرح نو، 1380.
  6. ـــــــــــــــــــ ، نقد گفتمان دينی، تهران: یادآوران، 1383. 
  7. آلوسى، محمود بن عبدالله‏،  روح المعانى، بیروت: دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون، 1415. 
  8. ترمذی، محمدبن عیسی،  سنن ترمذی، تحقیق: شاکر، احمد محمد، قاهره: دارالحدیث، 1999. 
  9. راغب اصفهانی، محمد بن حسین. مفردات الفاظ قرآن، ترجمه غلامرضا خسروی، تهران: انتشارات مرتضوی، 1375.
  10. زرکشی، بدرالدین،  البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: محمود ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالمعرفة، 1990. 
  11. سروش، عبدالکریم، «مصاحبه با ميشل هوبينك»، سروش وحي‌ در پاسخ به دکتر سروش، قم، انتشارات بين الحرمين، 1388.
  12. ـــــــــــــــــــ ، بسط تجربه نبوی، تهران، چ سوم، صراط، 1379.
  13. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، چ پنجم، دفتر انتشارات اسلامى‏، قم: 1374.
  14. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، ترجمه محمد جواد حجتی کرمانی، نشر محمد، 1363.
  15. طبرسی، شیخ ابو علی فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: ناصر خسرو، 1372.
  16. عدالت نژاد، سعید، نقد و بررسی هایی درباره آراء و اندیشه های نصر حامد ابوزید، تهران، مرکز مطالعات فرهنگی ـ بین المللی، انتشارات مشق امروز، 1380.
  17. عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدین خرم شاهی، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم، 1372.
  18. کرمی، مرتضی، بررسی آراء و اندیشه های محمد عابد الجابری، تهران، مرکز مطالعات فرهنگی ـ بین المللی، انتشارات مشق امروز، 1379.
  19. گلی، جواد و حسن یوسفیان، جریان شناسی نومعتزله، فصلنامه معرفت کلامی، سال اول، شماره سوم، پاییز1389.
  20. ـــــــــــ ، نقد و بررسی چیستی وحی قرآنی در نگاه نومعتزله، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1392.
  21. محمدی، علی، شرح کشف المراد، قم، دارالفکر، چاپ چهارم  1378.
  22. مصباح، مـحمد تقی، قرآن شناسی، تحقیق و نگارش: محمود رجبی، قم: مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). 1385.
  23. مظفر، محمدحسن، دلايل الصدق لنهج الحق، دمشق: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، چاپ اول، ۱۴۲۳هـ.
  24. ـــــــــــــــــــ ، آموزش عقايد، چ هفتم، تهران: شرکت چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1377.
  25. معرفت، محمد هادی،  التمهید فی علوم القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی، بی تا.
  26. ــــــــــــــــــــــ ،  تلخیص التمهید فی علوم القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1394.
  27. ــــــــــــــــــــــ ،  نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ترجمۀ حسن حکیم باشی و دیگران، قم: موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، 1385.
  28. هندی، سید احمد خان.  تفسیر القرآن و هو الهدی و الفرقان، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی، بی جا: بی نا. 1332. 
  29. وصفی، محمد رضا،  نو معتزلیان، تهران: نگاه معاصر، 1387.

یوسفی اشکوری؛ حسن؛«قرآن کلام خدا نقدی بر محمد مجتهد شبستری»، پایگاه اطلاع رسانی اصلاح: http://www.islahweb.org/content/2008/6/1509


دکمه بازگشت به بالا