پژوهشیفلسقه اسلامی

جهان شمولی اسلام و موانع آن

سید عبدالحسین عارفی

چکیده

جهانی شدن و جهانی‌سازی دومقوله‌ی جدایی از هم اند که اولی به معنای یک روند و حرکت تدریجی و طبیعی به سوی هدف مشخص، و دومی به معنای برنامه‌ریزی ارادی است که فعلا آنچه قابل اهمیت است جهانی‌سازی و برنامه‌ریزی برای آینده است اما جهانی شدن از نگاه علامه محسنی(ره) معلوم نیست سرانجامش به کجا می‌انجامد از این رو مسلمانان را به جهانی‌سازی و هوشیاری در این باره ترغیب می‌کند، ولی از آن جایی که آیین اسلام یک آیین فطری و جامعی است که برای همه‌ی انسانها است پس استعداد جهانی شدن را دارد و بدین جهت خطاباتش برای همه‌ی انسانهای روی کره‌ی زمین است و تا قیامت ادامه دارد و پس از آن دین دیگری نخواهد آمد. اما تحقق جهان‌شمولی از دیدگاه علامه محسنی(ره) فقط در زمان ظهور حضرت مهدی امکان‌پذیر است و در شرایط فعلی جهانی شدن به معنای حکومت واحد جهانی بعید به نظر می‌رسد گرچه جهانی شدن به معنای نفوذ تدریجی اسلام در کشورهای غیر اسلامی امکان دارد زیرا موانعی متعددی وجود دارد که جلو تحقق جهانی شدن اسلام را می‌گیرد.

با اینکه ماهیت اسلام استعداد جهانی شدن را دارد اما در مقابل، ادیان دیگری مانند یهودیت و مسیحیت که این قابلیت را ندارد و از درون پوسیده و برخلاف عقل روان است اما تا به حال توانسته یکی از موانعی برای تحقق جهانی شدن اسلام باشد. موانع جهانی شدن اسلام به موانع داخلی و خارجی تقسیم می‌شوند: موانع خارجی مانند ملحدان، کافران، یهودیان، مسیحیان، مشرکان و بت‌پرستان و قدرتهای استکباری که همواره برای جلوگیری از پیشرفت و گسترش اسلام سد راه بوده و هستند. موانع داخلی مانند عقب ماندن مسلمانان از علم و تکنولوژی، علاقه شدید اکثر مردم به مادیات و سرگرم شدن به شبکه‌های ماهواره‌ای که حاوی فیلم‌های مستهجن و ضد اخلاقی… است، وجود برخی فرقه‌های افراطی مانند وهابیت که مسلمانان را به اندک چیزی تکفیر می‌کنند، و همچنین انواع خرافاتی که بین مسلمانان رواج دارد مانع دیگری برای جهانی شدن اسلام است.

کلید وا ژه ها: جهانی شدن، جهانی‌سازی، جهان شمولی، ادیان، موانع، تحقّق و خرافات.

مقدمه

«جهان شمولی اسلام و موانع آن از دیدگاه علامه محسنی(ره)» عنوان نوشتار پیش رو است که سعی و تلاش دارد بیشتر به دیدگاه های این عالم رجالی و فقیه زمان شناس و سیاست مداراسلامی بپردازد تا از نظرات او به عنوان اسلام شناس و عالم دین در راستای فهم درست از جهان شمولی اسلام و موانع آن بهترین و بیشترین بهره برداری به عمل آید. پیش از آن لازم است به عنوان مقدمه نیم نگاهی به تعریف یا تعاریفی جهانی شدن و جهانی‌سازی بیندازیم تا روشن شود جهان شمولی اسلام به چه معنا است؟ آیا جهانی شدن اسلام امکان دارد یانه؟

البته ضرورت بحث در این است که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم جهانی‌سازی در حال انجام است و آثار منفی جهانی‌سازی جهانی کردن سلطه و استثمار و غارت منابع طبیعی و تحمیل یک فرهنگ بر کل جهان و مانند آن است، جهانی شدن به این معنا خطر بزرگ برای ملتها و دولتهای ضعیف مخصوصا جهان اسلام است و ما این واقعیت را در این عصر ارتباطات به خوبی درک می‌کنیم و می‌بینیم به بهانه‌هایی دفاع از آزادی بیان، عدالت اجتماعی،حقوق بشر، آزادی اندیشه، و فقر زدایی از جوامع بشری، ملل مسلمان را به سویی بی حجابی، بی‌بندوباری، لاأبالی‌گری و فرهنگ منحط غربی و امثال آن سوق می‌دهند تافرهنگ واحد جهانی مبتنی با آموزه‌های غربی‌آمریکایی و ضد اسلامی بر ملتها و دولتهای ضعیف تحمیل کنند از این رو، بر فرد و جمع و دولت و ملتِ هر مسلمانی لازم و ضروری است که نقشه های شوم استکباری را در سایه‌ی اتحاد و همبستگی درک نموده و برای مقابله با آن طرح و برنامه داشته باشند. گرچه از جنبه‌های مثبت جهانی شدن نیز نمی‌توان چشم پوشی کرد و آن را نادیده گرفت. مثلا رونق اقتصادی و فقر زدایی که بر اثر ابزارهای نوین امروزی نصیب جوامع مختلف شده است، یکی از آثار مثبت جهانی شدن است، و به لحاظ آثار مثبت و منفی که این پدیده دارد مخالفان و موافقانی نیز دارد که در مقاله‌ای جداگانه بایستی مورد کنکاش و بر رسی قرار گیرد.

نسبت به تعریف جهانی شدن باید گفت: محققانی که در باره جهانی شدن و جهانی‌سازی تحقیق کرده اند معتقد اند که جهانی شدن تعریف جامع و مانعی ندارد، یعنی تا به حال یک تعریف جامع و فرا گیر که مانع از حشو و زوائد باشد کسی ارائه نکرده است، به دلیل اینکه این پدیده هنوز به تکامل نهانی خود نرسیده و هنوز دست خوش تغییر و تحوّل و دیگر گونی است، و کسانی که این پدیده را تعریف کرده اند به تمام زوایایی آن نپرداخته بل هرکدام از زاويه‏اى یا اشاره به برخی آثار آن به تبيين جهانى شدن پرداخته اند كه «مطالعه‏كنندگان دانشمند از مجموع آنها مفهوم جهانى شدن را تا حد زيادى به دست مى‏آورند»(محسنی،1387الف: ص16).

برای روشن شدن مفهوم جهانی شدن و جهانی‌سازی و فرق آن دو از همدیگر به برخی از تعریفات یا آثار آن اشاره می‌شود:

تعاریف جهانی شدن

 در کتاب«جهانی شدن و جهانی‌سازی» تعریفهای زیادی برای جهانی شدن از سوی دانشمندان متذکر شده است که از باب اختصار به چند نمونه بسنده می‌کنیم:

1. جهانی شدن فرایندی است اجتماعی که در آن، قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افگنده است، از بین می‌رود و مردم به طور فزاینده از کاهش این قید و بندها آگاه می‌شوند.

2. افزايش شمار پيوندها و ارتباطات متقابلى كه فراتر از دولتها و در نتيجه فراتر از جوامع دامن مى‏گستراند، و نظام جهانى را مى‏سازند. وابستگى حاصل از ارتباطات متقابل را كه در بين جوامع همگراى اقتصادى و يا فرهنگى و يا حتى سياسى ايجاد مى‏شود، يكى از ويژگى‏هاى اصلى جهانى شدن ارتباطات متقابل است.

3. در جهانى شدن الگوى فعاليت‏هاى مختلف بشرى به سوى فراقاره‏اى و بين منطقه‏اى شدن در حركت است و جهانى شدن در تمام حوزه‏هاى مدرن در ابعاد مختلف ظهور دارد و يك فرايند چند بعدى است.(بعد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و…).

4. جهانى شدن اغلب به جاى بين المللى شدن و فراملى شدن به كار مى‏رود كه به گستره وسيعى از تغييرات اجتماعى، اقتصادى و سياسى دلالت مى‏كند.

5. تقويت و تشديد روابط اجتماعى در سطح جهان.(همان:ص13).

این تعاریف و مانند آن می‌تواند یک دورنمای از مفهوم جهانی شدن برای خواننده باشد ولکن به هیچ وجه نمی‌تواند تعاریف حقیقی و جامعی باشند ولی می‌توان از آن یک مفهوم وسیع و کلی به دست آورد. به این معنی که جهانی شدن یک فرایند و تغییرات طبیعی و پیشرفت گام به گامی است که مرزهای جغرافیایی را روز به روز کم رنگ نموده، و معادلات و ارتباطات فرا تر از ملت‌ها در سطح جهان گسترش میابد و محدودیت مکانی و زمانی و مانند آن از بین می‌رود و یاکم رنگ می‌شود.

جهانی شدن با ابعاد گوناگون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… اگر به معنای تشکیل حکومت واحد جهانی، استیلای فرهنگ واحد جهانی و اقتصاد جهانی و مانند آن باشد فعلا امکان ندارد زیرا دولتها هیچ علاقه‌ی برای ادغام دولتهایشان ندارند و ملتها نیز به راحتی دست از فرهنگهایشان بر نمی‌دارند، ولی جهانی شدن به معنای اندیشه جهانی شدن امکان دارد. به تعبیر علامّه محسنی(ره): اگر تصوّر شود كه انديشه جهانى شدن حتى به مراتب محدودتر آن نيز واقع شدنى نيست، بايد آن را نشانه كم عقلى دانست، و لذا ملتهايى كه در جهانى شدن نقشى ندارند، بايد طرحى براى جهانى‏سازى داشته باشند.(همان: ص42).

تعريف جهانى‏سازى‏

جهانی سازى همانند جهانى شدن تعريفات گوناگونى دارد كه به پاره‏اى از آنها بسنده مى‏شود.

1. در هم آميزى اقتصاد، جامعه‏شناسى، سياست، فرهنگ، رفتارها از طريق نفى مرزها و حذف پيوستگى‏هاى ملى و اقدام‏هاى دولتى. اين تعريف كميته بين المللى در سال 1995 مى‏باشد.

2. حقيقت تكامل سرمايه‏دارى در پرتو سلطه كشورهاى مركز و حاكميت نظم نابرابر جهانى.

3. كوششى در راستاى نفى تمدنهاى غير غربى، تحميل سرمايه‏دارى و تلاش در جهت آمريكايى‏سازى و تسلط بر جهان.

4. كوشش براى ساختن جهان اسلام.(همان، ص16).

فرق جهانی شدن و جهانی‌سازی

 همانگونه که اشاره شد جهانی شدن به اعتبار داشتن آثار مثبت و منفی مخالفان و موافقانی دارد، اما علّامه محسنی(ره) نه مطلقا مخالف و نه مطلقا موافق جهانی شدن است بل معتقد است باید با جهانی‌سازی مثبت جلوجهانی شدن منفی گرفته و کرامت انسانی حفظ شود و از این رو، ضمن فرق گذاشتن بین آن دو، بحث عمده در باب جهانی‌سازی جهت دهی به سمت جهانی شدن را می‌داند و در این باره می‌فرماید:

«جهانى شدن به عنوان يك پديده و فرآيند (طبیعی) و جهانى‏سازى به‏ عنوان يك پروژه و طرح ارادى مى‏باشد كه از معرفت به اولى، معرفت به دومى به دست مى‏آيد.جهانى شدن با اين كه اسباب آن غالبا و يا كلا ارادى و انتخابى است، از پايين به بالا پروسه و از بالا به پايين پروژه است. به عبارت روشنتر، جهانى شدن با قطع نظر از اسباب آن، يك پديده (پروسه) است كه در پناه اسباب خود تحقق يافتنى است، ولى جهانى‏سازى پروژه، طرح و برنامه‏ريزى است.

بحث عمده در باب جهانى‏سازى جهت‏دهى به سمت جهانى شدن است كه از نواقص فرهنگى، سياسى و استثمار پاك گردد و براى ملتهاى متعدد كه داراى عقايد و آراى مختلف و منافع خاص به خوداند، قابل قبول باشد. و اين موضوع براى اسلام با يك و نيم ميليارد مسلمان، از اهميت حياتى برخوردار است».

ایشان سرانجام جهانی شدن را نامعلوم و جوابی برای آن ندارد و از این رو، می فرماید: «جهانى شدن تا به كجا مى‏انجامد؟ و سرنوشت آينده آن در اين جهان متلاطم و در حال تحول به كجا مى‏رسد؟ سؤالى است كه جواب دقيق آن را فعلا نمى‏توان داد».

ولی جهانی‌سازی را وظیفه مهم و خطیر دولتها و ملتهای کوچک و بزرگ و دانشمندان و پژوهشگران می‌داند که از هم اکنون به عنوان یک وظیفه بسیار مهم در این راستا تلاش کنند و «در چهارچوب فطرت انسانى، عدالت اجتماعى و توجه به مصالح همگانى راهكارهاى معقول و عملى براى آن پيدا كنند، تا فردا مجبور به روشهاى انفعالى نگردند».

در ادامه مسلمانان را به خاطر ماهیت جهان شمولی اسلام بیش ازدیگران به تلاش و کوشش برای جهانی‌سازی توصیه نموده و در این باره می‌فرماید: «مسلمانان… از همه بيشتر موظفند براى خود و جهان انسانى در اين راستا تلاش ورزند و به وسيله سمينارهاى علمى، مطابق واقعيتهاى عينى و به دور از افراط و تفريط، غرور و خودباختگى، طرحهاى درستى را ارائه دهند تا گذشته از اين كه از آسيب چالشهاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى و حقوقى آن در امان بمانند، حداكثر استفاده را ببرند، زيرا جهانى شدن همانند شمشير دوسره است‏ و تنها بيدارى، هوشيارى هوشمندى است كه سرنوشت‏ساز است.(همان: ص16و 28).

در جواب از این سؤال که آیا اسلام قابلیت و استعداد جهانی شدن را دارد تا در باره آن بحث کنیم یانه؟ باید گفت: با توجه به ماهیت و محتوای ارائه شده از سوی اسلام، به نظر می‌رسد اسلام چنین استعدادی دارد و درتمام زمینه های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اخلاقی و مانند آن می‌تواند حرف‌های برای گفتن داشته باشد، ولی اگرموانعی وجود دارد بایستی بر رسی و برای رفع آن تلاش بی وقفه صورت گیرد تا جهانی شدن اسلام تحقق عینی پیداکند از این رو، مقاله‌ای پیش رو در صدد است جهان شمولی اسلام و موانع آن را ازدیدگاه اندیشمند جهان اسلام مرحوم علامه محسنی رحمة الله علیه در دو بخش یاد شده بررسی کند تا به پاس سالها خدمات مخلصانه‌ی علمی، فرهنگی، سیاسی، و جهادیی آن مرد بزرگ رانِ ملخی تحفه‌ای درویش، در خدمت سلیمان باشد.

نکته دیگری که لازم به ذکر است اینکه در نقل قولها ممکن است گاهی عین عبارات نقل نشده باشد بل نقل به مضمون باشد اما سعی شده است که به اصل مطلب خدشه‌ای وارد نشود.

نکته اخیری که لازم به ذکر و یاد آوری است اینکه سعی شده در این مقاله بیشتر از آثار مرحوم آیت الله محسنی(ره) استفاده شود تا ضمن آشنایی بیشتر با آثار و نظریات دقیق ایشان در این زمینه، تناسبی با عنوان مقاله نیز حفظ شود.

جهان‏شمولى اسلام‏

دین مقدس اسلام دین فطری، فرازمانی، فرامکانی، فرا افرادی، و فرا نژادی است که اختصاص به زمان و مکان و نژاد خاصی ندارد و گستره‌ای آن در طول و عرض، جهان شمول و فراگیر است «وجهانشمولى دين اسلام از نظر طولى و عرضى از مسلمات بلكه از ضروريات مسلمانها است.

مراد از جهانشمولى طولى بقاى اعتبار اسلام تا آخر دنيا يعنى تا آخر عمر بشر در كره زمين است و اين كه بعد از دين اسلام دين ديگرى از جانب خداوند براى انسانها نمى‏آيد و حضرت محمد (ص) خاتم النبيين است.

مراد از جهانشمولى عرضى، شمول اوامر، نواهى، خطابات، احكام و مقررات دين، حداقل براى تمام انسانهاست. و اين موضوع از نظر آيات و روايات و برداشت دانشمندان اسلامى قطعى و مسلم است»(همان: ص128).

قرآن کریم و روایات اهل بیت(ع) به خوبی بیانگر جهان شمولی و فراگیری دین مقدس اسلام است که به نمون‌های از آن به طور فشره اشاره می‌شود:

1. «نذیرا للبشر»(مدثر/36)

نذیر به معنای ترساننده و بیم دهنده است و هرپیامبری مردم را از گناهانی که موجب عذاب الهی می‌شود برحذر می‌دارد و دستور به دوری از آن می‌دهد(طبرسی، 1372: ج10، ص590). حالا این «نذیرا» بنا بر اختلافی که بین اهل تفسیر وجود دارد چه صفت خداوند، یاصفت پیامبر، و یا صفت آتش باشد در اصل موضوع که بشر و همه‌ای انسانها مورد انذار خداوند و پیامبر(ص) است خدشه‌ای وارد نمی‌کند.

ثعالبی از ابن زید نقل می‌کند که منظور از «نذیرا» حضرت محمد)ص) است(ثعالبی، 1418: ج5، ص515). یعنی پیامبر(ص) ترساننده و بیم دهنده‌ای همه‌ی انسانها و به سوی همه مبعوث شده است پس رسالت او همه شمول و فراگیر است که اختصاصی به قوم ونژاد خاصی ندارد.

2. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»(سبأ/28).

این آیه شریفه نیز دلالت می‌کند بر اینکه رسول اکرم(ص) به سوی همه‌ای انسانها اعم از عرب و عجم فرستاده شده است زیرا کافّه به معنای جمیع است یعنی ای محمد! تورا نفرستادیم به رسالتی که به دوش می‌کشی مگر برای همه‌ای مردم. مرحوم طبرسی روایتی در ذیل آیه شریفه از ابن عباس از رسول خدا نقل کرده است که حضرت فرمود: «بعثت إلی الأحمر و الأسود» یعنی من به سوی سیاه پست و سرخ پست مبعوث شده‌ام.(طبرسی،1415: ج8، ص217).

همانگونه که بیان شد رسالت پیامبرجاویدان و تا آخردنیا تداوم دارد و بعد ازآن دینی نخواهد آمد و همچنین عمومیت و گستره‌ای آن شامل تمام بشریت و طایفه جن نیز می‌شود.

قرآن کریم نسبت به خاتمیت می‌فرماید: « ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ»(احزاب/40)‏.

علامه طباطبایی در توضیح آیه شریفه می‌فرماید: رسول کسی است که رسالت را از خدا به سوی مردم به دوش می‌کشد، ونبی کسی است که اخبار غیبی یعنی دین و حقایق آن را حمل نموده وبه دوش می‌کشد(منظوربار معنوی است) لازمه‌ای آن این است که وقتی نبوت منتفی شد و خاتمه پیداکرد رسالت نیز خاتمه پیدا می‌کند چون رسالت خود از اخبار غیبی است وقتی اخبار غیبی منقطع شد رسالت نیز منقطع می‌شود پس وقتی حضرت، خاتم انبیاء باشد خاتم رسولان نیز می‌باشد(طباطبایی، 1390: ج16، ص325).

به تعبیر اهل منطق از نفی اعم لازم می‌آید نفی اخص مانند اینکه می‌گویند: «کل انسان حیوان» هر انسانی حیوان است، وقتی حیوانیت(عام) صدق نکند انسانیت(خاص) نیز صدق نمی‌کند اما برعکسش معقول نیست زیرا ممکن است حیوانیت صدق کند اما انسانیت خیر. در مسئله مورد بحث نیز از این قبیل است برای اینکه نبوت عام و رسالت خاص است وقتی عام صدق نکند خاص نیز صدق نمی‌کند.

از آیه شریفه استفاده می‌شود کتاب حدودا 124000هزار صفحه‌ای نبوّت بامبعوث شدن حضرت محمد(ص) خاتمه پیداکرده و مهر زده شده است و دیگر آن کتاب قابل گشودن نیست زیرا خاتم به فتح تاء به معنای آخر و انتهی است. جوهری در صحاح می‌گوید: «ختمت القرآن: بلغت آخره» قرآن را ختم کردم: یعنی به آخررساندم… خاتمه‌ای چیزی: آخر آن است.(جوهری، 1407- 1987م: ج5، ص1908). ابن فارس نیز می‌گوید: ماده «ختم» (خ، ت، م) فقط یک ریشه دارد و به معنای رسیدن به آخر چیزی است. تاپه و مهر برچیزی زدن نیز یک نوع پایان دادن است زیرا بعد از مهزدن چیزی اضافه نمی‌شود. خاتم نیز از ماده ختم مشتق شده است زیرابه واسطه او ختم می‌شود. پیامبر اسلام را خاتم انبیاء می‌گویند برای اینکه آخرین آنان می‌باشد(ابن فارس، 1404: ج2، ص245).

علاوه بر آیه شریفه روایت متواتر بین مسلمانان داریم که دلالت بر خاتمیت می‌کند زیرا پیامبر(ص) فرمودند: «يا علي أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلا أنّه لا نبي بعدي» فرمود: منزلت تو در نزد من، برابر با منزلت‌ هارون (ع) در نزد موسی (ع) است؛ جز این که بعد از من پیامبری نخواهد آمد.(ترمذی، 1403- 1983م: ج5، ص304- مسلم، بی‌تا: ج5، ص120).

علّامه محسنی(ره) بعد از ذکر آیه خاتمیت و حدیث منزلت می‌فرماید: این مسأله(خاتمیت) بیش از این نیاز به بیان و توضیح ندارد زیرا مسأله خاتمیت از ضروریات دین اسلام و در نزد مسلمانان واضح وروشن است و اما نسبت به عمومیت رسالت حضرت برای همه‌ی بشر تا پایان عالم آیاتی بی‌شماری وجود دارد که علمای تفسیر ازجمله آقای محسنی(ره)از آن عموم فهمیده اند.(محسنی، 1428: ج3، ص83).

3. «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ»(انعام/19).

«اين قرآن به من وحی شده تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مى‏رسد انذار كنم»

«با ذكر كلمه” و من بلغ” (تمام كسانى كه اين سخن به آنها مى‏رسد) رسالت جهانى قرآن و دعوت عمومى و همگانى آن را اعلام مى‏دارد، در حقيقت تعبيرى از اين كوتاه‌تر و جامعتر براى اداى اين منظور تصور نمى‏شود و دقت در وسعت آن مى‏تواند هر گونه ابهامى را در مورد عدم اختصاص دعوت قرآن به نژاد عرب و يا زمان و منطقه خاصى برطرف سازد. جمعى از دانشمندان از تعبيراتى مانند تعبير فوق مسئله خاتميت پيامبر را نيز استفاده كرده‏اند، زيرا طبق تعبير بالا پيامبر مبعوث بوده به تمام كسانى كه گفتارش به آنها مى‏رسد و اين شامل تمام كسانى مى‏شود كه تا پايان اين جهان به دنيا قدم مى‏گذارند».(مکارم شیرازی، 1371: ج5، ص180).

4. «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»‏(آل عمران/85).

و کسی که غیر ازاسلام دینی را طلب می‌کند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در قیامت از زیانکاران است.

5. «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»‏(آل عمران/19).

همانا دین در نزد خدا، اسلام است.

6. «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً»(اعراف/158).

بگو! ای مردم من فراستاده خدا به سویی همه‌ای شماهستم.

این آیات به خوبی عموم رسالت پیامبر(ص) و دین جهانی اسلام را می‌رساند ونیازی به هیچ گونه تفسیری نیست.

شمول اسلام بر جن وانس

 در اینکه پیش از مبعوث شدن خاتم پیامبران طائفه‌ی جن از جنس خود پیامبرانی داشته یا پیامبران آنها نیز از جنس انسان بوده میان اهل تفسیراختلاف است به دلیل اینکه قرآن کریم می‌فرماید:«يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا»(0انعام/130).

برخی گفتند این آیه گواهی می‌دهد بر اینکه جن از جنس خود و انسان از جنس خود پیامبرانی دارند.(سیوطی،بی‌تا: ج3، ص323).

عده‌ای گفتند هیچ پیامبری از جنس جن مبعوثی به رسالت نشده است بلکه تمام انبیاء از بشر اند برای اینکه طائفه جن مي‌توانند تماس با انبياء انسى بگيرند و احكام دين خود را اخذ كنند ولى بشر نمي‌تواند با آنها تماس بگيرد و از آنها اخذ كند.

برخی به این صورت قائل به تفصیل شدند که قبل از خلقت انسان جن از خود پیامبر یاپیامبرانی داشتند و بعد از خلقت انسان همه‌ای جن و انس از پیامبران انسی پیروی می‌کردند زیرا جن مانند انسان مکلف به تکالیفی است و چندين هزار سال پيش از خلقت انسان بودند و بشرى نبود كه رسول آنها باشد از این رو، از خود آنها رسولانى بوده‏اند اما بعد از قرار دادن خليفه در زمین و بعد از خلقت بشر رسولان بشرى بر جن و انس مبعوث شدند كه معناى خليفه در زمين یعنی بر تمام اهل زمين كه جن و انس باشند.

ديگر آنكه استعداد بشر و قابليت آن در تعالى و ترقى علمى و عملى و اخلاقى بيشتر از جن است(طیب،1369: ج5، ص206) از این رو، انسان شایسته‌ای پیامبری است نه طائفه جن.

به هرصورت در اینکه طائفه جن قبل از بعثت خاتم انبیاء(ص) از جنس خودشان پیامبری داشته یانه اختلاف است،اما دراینکه حضرت محمد(ص) به سوی جن و انس فرستاده شده است اختلافی قابل اعتنایی وجود ندارد زیرا آیات شریفه قرآن نشانگر آن است که رسالت حضرت خاتم فراتر از انسان می‌باشد و حد اقل شامل گروهی از جن نیز می‌شود زیرا قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

«وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا ۖ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ»(احقاف/29)

خداوند به رسولش می‌فرماید: به یادآر هنگامی‌ را که گروهی از جن را متوجه تو گرداندیم که قرآن را گوش دهند و قتی در محضر قرآن حضور بهم رساندند بهم دیگر گفتند ساکت باشید، و هنگامى كه تلاوت قرآن پايان يافت به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذار کردند.

و نیز در سوره جنّ آمده که گروهی از جنیان به قرآن و پیامبر ایمان آوردند و مسلمان شدند: «وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى(قرآن) آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا ﴿جن/۱۳﴾ وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا» ﴿جن/۱۴﴾. وقتی ما قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم وکسی که به پرور دگارش ایمان بیاورد از نقص و ظلم نمی‌هراسد. برخی ازما مسلمان وبرخی دیگر ظالم هستیم و کسی که اسلام اختیار کرده باشد هدایت را قصد کرده اند.

بلکه تمام سوره جن به روشنی دلالت می‌کند بر اینکه حضرت محمد(ص) به سوی جن نیز مبعوث شده است و روایات نیز در این باره زیاد است از جمله: مرحوم کلینی در اصول کافی روایاتی را آورده که جنیان خدمت أئمه می‌آمدند تاحلال و حرام و مسائل اسلامی خود را از ایشان بپرسند. از باب نمونه به یک رویت بسنده می‌کنم:

سعد اسكاف گويد: خدمت امام باقر عليه السلام رهسپار شدم و مى‏خواستم اجازه ورود بگيرم كه ديدم جهازهاى شتر در خانه صف كشيده است، ناگاه صداهائى برخاست و سپس مردمى عمامه بسر شبيه سودانيها بيرون آمدند، من خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم: قربانت، امروز به من دير اجازه فرمودید، و من اشخاصى عمامه بسری ديدم بيرون آمدند كه آنها را نشناختم، فرمود: ندانستى آنها كيانند؟ عرض كردم: نه، فرمود: آنها برادران جن شما هستند كه نزد ما مى‏آيند و حلال و حرام و مسائل دينى خود را از ما مي‌پرسند(کلینی، 1369: ج2، ص243).

نتیجه اینکه اسلام مكان و زمان خاص و مشخصى را نمى‏شناسد و در همه‌ی دوران حيات انسان، جايگاه ارزشى و مشروعيت خود را حفظ مى‏كند، و نیز قوم، ملیت، نژاد و رنگ خاصی را نمى‏شناسد و مخاطب او همه انسانها است، بنابراين هيچ دسته‏اى از انسانها در اسلام مورد استعمار و استثمار قرار نمى‏گيرند، زيرا كه الهى و فطرى بودن وى چنين چيزى را نمى‏پذيرد»(محسنی،1387الف: ص129). اما با هزار تأسف که امروزه دولت های اسلامی مورد استثمار و استعمار قدرتهای ظالم وفاسد قرار گرفته اند و با ساز و آواز آنها می‌رقصند.

سؤال: مقتضيات زمان همواره در حال تغییر است، انسان اگر بخواهد در اين دنيا پیش رفت داشته باشد بايد با اين تغييرات و دیگرگونی‌ها هماهنگ و تجدّدطلب باشد؛ در حالي که دين امر ثابتی است با تجدد و نوگرایی سازگاری ندارد پس چطور بگوئیم که دین اسلام در تمام دوران حیات بشر کاربرد دارد.

شهید مطهری و دیگران این پرسش یا اشکال را مطرح نموده وجواب داده اند مثلا آقای مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان اشکال مذکور را این گونه بیان می‌کند:

 افراد و طبقاتی هستند که این مسئله را واقعا به صورت یک معمای‌ لاینحل و به صورت یک تضاد آشتی ناپذیر می‌نگرند و معتقدند ” اسلام ” و ” مقتضیات زمان ” دو پدیده غیر متوافق و ناسازگارند و از این دو حتما یکی را باید انتخاب کرد ، یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هر گونه نوجوئی و نوگرائی پرهیز کرد و زمان را از حرکت بازداشت و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به عنوان پدیده‌ای متعلق به‌ گذشته به بایگانی تاریخ سپرد… استدلال این گروه اینست که اسلام به حکم اینکه دین است به ویژه که دین‌ خاتم است و دستوراتش جنبه جاودانگی دارد و باید همانطور که روز اول‌ بوده برای همیشه باقی بماند ، یک پدیده ثابت و لایتغیر است و اما زمان‌ در طبع خود متغیر و کهنه و نوکن است ، طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرائط جدیدی خلق می‌کند مغایر با شرائط پیشین . چگونه ممکن است چیزی که در ذات‌ خود ثابت و لایتغیر است با چیزی که در ذات خویش متغیر و سیال است‌ توافق و هماهنگی داشته باشند؟.

در جواب می‌گوید:

اولا: استدلال بالا در باره عدم توافق میان اسلام و مقتضیات زمان، نوعی مغالطه به کار رفته است، هم در ناحیه اسلام و هم در ناحیه مقتضیات زمان، زیرااز ناحيه اسلام از آن نظر كه جاودانگى قوانين اسلام و نسخ ناپذيرى آن كه امرى قطعى و از ضروريات اسلام است با قابليت انعطاف كه امرى است مربوط به سيستم قانون‏گذاری اسلام يكى فرض شده است و حال اينكه اين دو تا كاملًا از يكديگر جدا هستند. قدرت شگرف جوابگويى فقه اسلامى به مسائل جديد هر دوره‏اى نكته‏اى است كه اعجاب جهانيان را برانگيخته است. تنها در زمان ما مسائل جديد رخ ننموده است؛ از آغاز طلوع اسلام تا قرن هفتم و هشتم كه تمدن اسلامى در حال توسعه بود و هر روز مسائل جديد خلق مى‏كرد، فقه اسلامى بدون استمداد از هيچ منبع ديگر وظيفه خطير خويش را انجام داده است.

اما از ناحيه مقتضيات زمان: مغالطه‏اى كه از اين ناحيه به كار رفته ازآن‏جهت است كه چنين فرض شده كه خاصيت زمان اين است كه همه چيز حتى حقايق جهان را نيز فرسوده و كهنه نمايد و حال آنكه آنچه در زمان كهنه و نو مى‏شود ماده و تركيبات مادى است. مثلايك ساختمان، يك گياه، يك حيوان، يك انسان محكوم به كهنگى و زوال است اما حقايق جهان ثابت و لا يتغير است.آيا گفته سعدى: «بنى آدم اعضاى يك پيكرند»… چون هفتصد سال از عمرش مى‏گذرد منسوخ و غير قابل عمل است؟ آيا به دليل اينكه عدالت و مروّت و وفا و نيكى چندين هزار سال است كه دهان به دهان مى‏گردد مندرس شده است؟ بلكه گفتن اينكه گفته سعدى عمرش هفتصد سال است، غلط است بلکه شعر سعدى حقايقى ازلى و ابدى مى‏باشد واو بازگوكننده آن حقیقت است و بس.

ثانياً تنها اسلام نیست كه به عنوان يك ايدئولوژى و يك فلسفه اجتماعى و يك راهنماى سفر و حركت و تكامل مدعى جاودانگى است بلکه دیگرمکاتب نیزچنین هستند مثلا لنين درباره ماركسيسم مى‏گويد: شما نمى‏توانيد حتى يكى از فرضيات اساسى يا يك جزء ذاتى از فلسفه ماركسيسم را حذف كنيد بدون آنكه ترك حقيقت واقعى كرده باشيد و بدون آنكه در آغوش دروغهاى ارتجاعيون بورژوا قرار گرفته باشيد. فلسفه‏ ماركس مانند يك قطعه محكم پولاد است‏ چرا؟ آيا استثنايى در جهان رخ داده است؟ يا خير، ماركسيسم ازآن‏جهت اين ادعا را دارد كه يك فلسفه است نه يك پديده، و به علاوه فلسفه‏اى است كه به حسب ادعاى خود قوانين واقعى زندگى بشر را شناخته است.

بديهى است كه ماركسيسم نمى‏تواند اين ادعا را در انحصار خود قرار دهد. هر فلسفه اجتماعى مى‏تواند اين ادعا را اظهار كند و دليل خود را ارائه دهد. هيچ مكتب اجتماعى را به دليل شناسنامه و تاريخ تولد نمى‏توان محكوم به زوال و فنا دانست.

ازاين‏رو ما اگر بخواهيم درباره اسلام و مقتضيات زمان قضاوت كنيم تنها راه اين است كه با معارف اسلامى آشنا شویم(مطهری، 1372: ج21، ص22).

 علامه محسنی(ره) نیز این شبهه را تحت عنوان «دين ثابت در جهان متحول‏» مطرح نموده و از آن به تفصیل جواب می‌دهد و در ضمن نیز اشاره می‌کند که این ايراد به عبارات گوناگون و مضامين رنگارنگ بيان شده است. خلاصه‌ی جواب ایشان از این قرار است:

اولا: طبيعت و روان انسان از اول تاكنون تقريبا ثابت و در قسمت‏هاى عمده خود دست‏نخورده باقيمانده است. مثلاانسان، فرزندان، پدر، مادر و خويشاوندان خود را دوست دارد. در موقع گرسنگى و تشنگى به آشاميدن آب يا مطلق مايعات و خوردن غذاى مناسب علاقه پيدا مى‏كند. خوردن و آشاميدن‌كافى، گرسنگى و تشنگى او را برطرف مى‏كند. حسن و جمال و زيبايى مطلوب آدمى است.محبت به ذات و جلب منفعت و دفع ضرر، امر طبيعى بنى آدم است. دوست دارد همه امكانات مادى او فراهم باشد. به علم و كمال علاقه‏مند است. از نسبت دادن جهل و عيب به خود نفرت دارد.از كثافات و قاذورات نفرت دارد. هرچه را كه كمال بداند مى‏خواهدش و هرچه را نقص بداند از آن بيزار است. نياز به خواب دارد و در حالت عادى به خواب مى‏رود… و ده‏ها موارد ديگر از امور طبيعى و روانى و اخلاقى كه معلوم است‏ از آغاز تاكنون و تا آخر دنيا تغيير نكرده و ثابت باقى خواهد ماند.

 ولى شكى نيست كه جزئيات عدّه‏اى از اين اصول به مرور زمان و مكان تغيير مى‏يابد. كيفيت غذا و لباس و وسايل نقليه از پياده رفتن و سوارى اسب و شتر و خر به دوچرخه و ماشين‏هاى مختلف و طياره تحول يافته است و آينده هم در تحول است ولى اين تحول عارضى محيط او است، ربطى به ثبات طبيعت او ندارد.

مثلا انسان طبيعتا موجود دفاع‏كننده از خود است وسايل دفاع از دست گرفته تا بمب اتم و بمب هيدروژنى در تغيير و تحول بوده، ولى اين تحول هيچ ربطى به ثبات طبيعت دفاعى او ندارد.

به هرحال بسيار روشن شد كه طبيعت انسان ثابت است و تغيير در ارتباط طبيعت انسان با وسايل و جزئيات و مصاديق كليات است.

ثانیا: احكام شرعى بر چهار گونه است.

الف: احكامى‌كه براى طبيعت موضوع با قطع نظر از حالات‏ فوق العاده ثابت مى‏شود مانند وجوب نماز و روزه و زكات و…

ب: احكامى كه براى موضوعات خود با ملاحظه حالات فوق العاده و عروض عناوين ثانوى عارض مى‏گردد. مانند حكم يك موضوع نه به ملاحظه ذات او بلكه به ملاحظه عناوين ثانوى مانند مرض و عجز. مثلا آب براى تطهير يا براى وضو و غسل پيدا نتواند يا استعمال آن مرض‏زا باشد و مانند حرج و مشقت، مانند صرف پول در حج، كه او را پس از اداى حج تنگدست كند و زندگانى او را حرجى بسازد كه وجوب را از حج ساقط مى‏كند و امثال اين عناوين مانند اضطرار كه حرمت و وجوب را برطرف مى‏كند. اين عناوين ثانويه در متن قرآن و سنت و عقل و اجماع جاى دارد مشكلات را در زندگى متغير از سر راه مسلمان برمى‏دارد و احكام فقهى را پويايى مى‏بخشد.

ج: مواردى كه شارع متعرض حكم آنها نشده و گويا اختيار آنها را براى مكلّفين و تصميم دسته‏جمعى (شورايى) يا تصميم افراد گذشته است، مى‏شود اسم آنرا منطقه الفراغ ناميد. مثلا وسايل نقليه زمينى از طرف راست بروند يا از طرف چپ؟ … اختيار آنها به دست خود مكلفين سپرده شده است كه با در نظرداشت قواعد كلى فقهى تصميم بگيرند.

د: حكم ولايى يا حكم سلطانى كه توسط زمامدار جامع الشرايط اسلامى در چهارچوب اصول فقهى با در نظرداشت مصالح روزگار متغير، صادر مى‏گردد.

مى‏شود حكم ولايى را كه حتّى، گاهى عند اللزوم و بطور موقت بر احكام قسم اول هم مقدم مى‏شود در قسم دوم داخل نمود زيرا حاكم شرع با ملاحظه عناوين مهم ثانوى آنرا صادر مى‏كند.

با توجه به اين چهار دسته از احكام مى‏بينيد كه احكام شرعى همه‏اش دوام و ثبات ندارند اصولا در قسم سوم (منطقه الفراغ) حكم خاصى وجود ندارد و از ابتدا و در مرحله استمرار به تشخيص خود مسلمانان واگذار شده است كه ممكن است هر ماه مثلا آن احكام را مطابق مصلحت خود تغيير بدهند.

قسم چهارم در اختيار زمامدار حكومت اسلامى قرار دارد.

قسم دوم احكامى است كه در فرض حالات غير عادى (مانند اضطرار، مشقت، حرج، ضرر مالى، بدنى، عجز، مرض، مزاحمت بامهم‏تر …) جاى احكام ثابت در قسم اول را مى‏گيرد. وقتى مكلف به حالت عادى برگشت حكم اولى هم برمى‏گردد. بنابراين مى‏بينيد كه احكام شرعى تا چه اندازه در حال تغيير هستند. (محسنی، 1378ج: ج1، ص28).

ایشان این شبهه را در کتاب دیگرش به گونه سر بسته و کلی‌تر تحت عنوان جهانی‌سازی به این صورت جواب داده که:

 اصول كلى عقايد، اخلاق و احكام فرعى اسلام از جانب خداوند كه آفريدگار جهان و طبيعت انسانى است، تشريع گرديده است، بايد بپذيريم كه اسلام مطابق فطرت و سرشت آدمى مى‏باشد، و شكى نيست كه ما در جهان متحول زندگانى مى‏كنيم و سكون و جمود در زندگانى انسانهابرخلاف زندگانى حيوانات‏راهى ندارد، ولى اين تحولات به فطرت آدمى تغييرى وارد نمى‏سازد، تا اصول كلى دين را متزلزل گرداند بلكه مربوط به عادات و محيط بشر برمى‏گردد كه اسلام هم براى همراهى با آن تحولات احكام متغيرى دارد. تا حركت انسان درروند تحولات به بن‏بست نرسد. بنابر اين اسلام زمينه جهانى شدن را دارد و با تكيه بر فطرت انسانها مى‏تواند اداره روحانى، معنوى، اجتماعى، دينى و سياسى بشر را در همه زمانها و مكانها به عهده بگيرد.

با توجه به دستورات جهانى‏سازى كه در شريعت اسلامى نهفته است بر همه مسلمانان واجب اكيد كفايى مى‏باشد، ولى بايد دانست كه معناى اين مطلب نفى نقش مهم تكنالوژى در جهانى‏سازى نيست، يعنى اين دو سبب با هم و در عرض واحد، نقش جهانى‏سازى را بر عهده مى‏گيرند و به عبارت ديگر جهان‏بينى و فرهنگ اسلامى، با تكنالوژى و صنعت و در پناه تلاش انسانى، تمدن بشرى را به وجود مى‏آورد. و به تعبير ديگر جهانى‏سازى كه براى جهان بشريت با خير، صلاح، بهبودى و خالى از استثمار، استعمار، خون ريزى و ناهنجارى باشد، بلكه همه ابعاد وجودى انسان را تا حدى اشباع كند و از تاريكى‏ها و گمراهى‏ها و باورهاى افراطى و تفريطی در امان باشد بر دو ركن اساسى استوار است:

جهان‏بينى و ايده‏الوژى اسلامى.

ساينس و تكنالوژى غربى»(محسنی، الف:1387: ص130).

اگرتکنولوژی و یافته‌های نوین علمی‌غربی همراه شود با جهان بینی و ادیولوژی اسلامی(مجموعه‌ی راهنمودهایی مکتب اسلام چه در بعد اندیشه و چه در بعد عمل) تمدن بشری را به وجود می‌آورد، تمدّنی که در سایه رهنمودهای اسلام خالی از استثمار، استعمار، خون ریزی و مانند آن باشد. اگر تکنولوژی همسو، همگام و هماهنگ با ادیولولژی اسلامی نباشد برای بشر فاجعه و مصیبت بار خواهدبود، همانگونه که امروزه در سراسر دنیامشاهده می‌کنیم و می‌بینیم چطور سلاح‌های کشتار جمعی که زایده‌ای تکنولوژی ویافته‌های نوین علمی است روزانه جان صدها و هزاران انسان بی‌گناه را می‌گیرد و کسی اعتراضی هم نمی‌کند، نمونه‌ی بارزآن را در کشورخود مان افغانستان مشاهده می‌کنیم. از باب نمونه طبق گزارشهای متقن دیروز18ثور 1400 در انفجار ترورستی نزدیک مدرسه(مکتب) سیدالشهداء، درمنطقه دشت برچی، شهرک اتفاق بیش از پنجاه کودک شهید و بیش از صد نفر دیگر زخمی شدند. این است تکنولوژی بدون قید وشرط و منهای اسلام ولو ترورستان داعیه‌ای مسلمانی داشته باشند.

به عبارت دیگر تکنولوژی با اینکه نعمتی است که بشر به آن دست پیداکرده و وسیله‌ی رفاه وآسایش انسانها توسط پیش رفت های علمی دانشمندان فراهم شده است، به گونه‌ای که بشرامروز دغدغه‌ای مسافرت از شهری به شهر دیگر واز قاره‌ای به قاره‌ای دیگر را ندارد و همچنین ارتباط صوتی و تصویری با تمام دنیا به سهولت انجام می‌گیرد و نیز وسایل سرمایشی و گرمایشی و مانند آن برای بسیاری از انسانهای کره‌ای زمین با عنایات تکنولوژی فراهم شده است، اما از سوی دیگر تکنولوژی باعث شده که سلاحهای کشتارجمعی به وفورتولید شوند و ملتها و کشورهای ضعیف را به کلی از هستی ساقط نموده و نعمتهای فراهم شده را از آنان بگیرد. مثلا در سال 1399 ویروس کرونا که گفته می‌شود از وهان چین شروع شد و به سرعت تمام دنیارا فراگرفت و تاحالا که سال 1400 است ادامه دارد و در تمام جهان تاکنون صدهاهزار نفر را به کام مرگ فرستاده و ملیونها انسان را گرفتارخود کرده است و گفته می‌شود که این ویروس ساخته دست بشر و قدرتهای بزرگ جهان است، و اگر این مطلب صحت داشته باشد که کوید19 یا همان ویروس کرونا ساخته‌ای دست بشر باشد می‌توان گفت این یک نوع از سلاحها مکروبی و بسیار خطرناکی است که بشر به آن دست پیدا کرده است از این رو، لازم و ضروری است که تکنولوژی در خدمت دین و هماهنگ با ادیولوژی اسلامی ره بپیماید تا از انحرافات و کج روی‌ها مصون بماند و در غیر این صورت تکنولوژی جزتخریب، ویرانگری، استعمار، استثمار و آدم کشی چیزی دیگری به ارمغان نمی‌آورد.

جامع ترین دین

قال اللّه تعالى: شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ‏ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ‏ (شورى/ 13).

از دين تشريع فرمود براى شما چيزى كه به آن نوح را سفارش و توصيه نمود و چيزى را كه به سوى تو وحى نموديم و چيزى كه به آن ابراهيم و موسى و عيسى را توصيه كرديم اين‏كه إقامه دين نماييد و دران پراگنده نشويد.

از اين آيه فهميده مى‏شود كه دين اسلام مشتمل بر تمام دستورات كامل همه شرايع بزرگى كه توسط انبياى چهارگانه اولى‏العزم عليهم السلام فرستاده شده، مى‏باشد و جامع‏ترين دين آسمانى براى انسان‏ها است.(محسنی،1387ب: ص101).

به عبارت دیگر جامعیت اسلام هم درون دینی وهم بیرون دینی است. درون دینی به این معنا که در دایره ادیان الهی که پیامبران از جانب خداوند برای بشر آورده اند جامعترینش دین اسلام است به قسمی که اگر از اسلام پیروی و به آن عمل شود به تمام ادیان الهی عمل شده است از باب اینکه وقتی صد آمد نود هم پیش مااست بنا براین پیروان تمام ادیان موظف به پیروی از دین خاتم هستند و اگر جز اسلام دینی بر گزیند مورد پذیرش خداوند نخواهد بود.

بیرون دینی به این معنا است که اسلام همانگونه که بیان شد برای همه‌ای بشر اعم از دین دار و بی‌دین و مطابق با فطرت و خلقت الهی است پس استعداد جهانی شدن را دارد. به عبارت دیگر با توجه به ماهیت اسلام مقتضی برای جهانی شدن اسلام موجود است اما مانعی سر راه آن وجود دارد یا خیر؟ بایستی بررسی شود.

ادیان بزرگ فعلی: یهودیت، نصرانیت، واسلام.

ممکن است گفته شود دین یهودیت و مسیحیت که از ادیا ن بزرگ فعلی است مانند دین اسلام استعداد جهانی شدن را دارد مخصوصا مسیحیت که پیروان بیشتری هم نسبت به اسلام دارد، پس اسلام امتیازی نسبت به آن دو نخواهد داشت.

در جواب باید گفت دین یهودیت و مسیحیت از درون و ماهیت خود استعداد جهانی شدن را ندارد زیرا دین یهودیت بر محور قومیت و برتری قوم بنی اسرائل می‌چرخد و برتری طلبی خود مانع از جهانی شدن است و ملتهای دیگر زیر بار آن نخواهد رفت زیرا یهود بقیه انسانها را از سگ کمتر می‌داند. در کتاب مقدس به بر تری یهود اشاره می‌کند: «شما قوم خداوند هستید، پس هنگام عزاداری برای مردگان خود، مثل بت پرستان، خود را زخمی نکنید و موی جلو سرتان را نتراشید، شما منحصرا به خداوند، خدایتان تعلّق دارید و او شما را از میان قوم‌های روی زمین برگزیده است تا قوم خاص او باشید(تثنیه14/1، ص187).

برای روشن شدن مطلب به برخی باورهای غلط و ضد انسانی و درنده خویی این قوم کودک کش اشاره می‌کنم:

«ارواح یهود از ارواح دیگران افضل است، زیرا ارواح یهود جزء خداوند است، همچنان که فرزند جزء پدرش می‌باشد، روحهای یهود نزد خداعزیزتر است زیرا ارواح دیگران شیطانی و مانند ارواح حیوانات است. نطفه‌ی غیر یهودی، مثل نطفه بقیه حیوانات است.

بهشت مخصوص یهود است و هیچ کس به جز آنها داخل آن نمی شود، ولی جهنم جایگاه مسیحیان و مسلمانان است و جز گریه و زاری چیزی عاید آنها نمی‌گردد زیرا زمینش از گل و بسیار تاریک و بد بواست.

اسرائیلی در نزد خداوند بیش از ملائکه محبوب و معتبر است. اگر غیر یهودی، یک یهودی را بزند چنان است که به عزت الهیه جسارت کرده است و جزای چنین شخصی جز مرگ چیزی دیگری نیست و باید اورا کشت. همچنانکه انسان بر حیوان فضیلت دارد، یهود بر اقوام دیگر فضیلت دارند. نطفه‌ای که از غیر یهود منعقد می‌شود، نطفه اسب است… سگ افضل از غیر یهودی است، زیرا در اعیاد باید به سگ نان و گوشت داد، ولی نان دادن به اجنبی حرام است. خانه های غیر یهودی به منزل تویله است.

یهودی مانند زن شوهر دار هستند و همچنانکه زن در منزل به استراحت می‌پردازد و شوهر، خرجی اورا می‌دهد بی آنکه در کارهای خارج از منزل با او شرکت کند، یهود هم به استراحت پرداخته و دیگران باید آنهارا روزی بدهند.

تا می‌توانید از غیر یهود بکشید و اگر دستتان به کشتن او رسید و اورا نکشتید، مرتکب خلاف شده‌اید…تعدّی کردن به ناموس غیر یهودی مانعی ندارد، زیرا کفارحیوانات هستند و حیوانات را زناشویی نیست.

ملت برگزیده خداوند ماییم و لذا برای‌ما حیوانات انسانی خلق کرده است زیرا خدا می‌دانست که ما احتیاج به دوقسم حیوان داریم، یکی حیوانات بی شعور مانند بهائم و دیگری حیوانات باشعور مانند مسیحیان و مسلمانان… و اگر غیر یهود در دریا درحال غرق شدن است، نباید نجاتش بدهی، زیرا آن هفت ملتی که در زمین (کنعان) بودند و بنا بود یهود آنها را به قتل برساند همه‌ی آنها نابود نشدند و ممکن است آن شخصی که در حال غرق شدن است از آنها باشد».(شیرازی،1378: ص98).

در کتاب مقدس در بخش عهد عتیق(تورات) آن هفت قومی‌که بنی اسرائیل در صدد نابودی آن‌ها هستند عبارتند از: «حیتیها، جرجاشیها، اموریها، کنعانیها، فرزیها، حویها، و یبوسیها». در باره آن هفت قوم می‌گوید: «زمانی که خداوند، خدایتان آنهارا به شما تسلیم کند و شما آنهارا مغلوب نمایید، باید همه‌ای آنهارا بکشید، با آنها معاهده‌ای نبندید و به آنها رحم نکنید بلکه ایشان را به کلی نابود سازید».(تثنیه7/1-2، ص187).

به هرصورت دین تحریف شده‌ای یهود که بر محور قوم خاص معنا پیدا می‌کند و از درون پوسیده و در اختیار استعمار قرار گرفته است قابلیت جهانی شدن را ندارد.

همانگونه که بیان شد در تورات قوم بنی اسرائیل را قوم خدا می‌داند و تمام بنی اسرائیل فرزندان خدا خوانده شده است قرآن کریم نیز از قول آنان می‌فرماید: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَىٰ نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ».(مائده/18). یهود و نصارا گفتند ما فرزندان و دوستان خداهستیم. آنها حتی معجزات حضرت موسی را نیز برای بر تری قوم بنی اسرائیل می‌دانند.

به عبارت دیگر این دین منحصر شده به بنی اسرائیل، و همانهای که امروزه با آن ظلمها و جنایت‌ها که نسبت به فلسطینیهای مظلوم روا می‌دارند، گرچه الحمدالله روز به روز از قدرت و هیمنه آنهاکاسته شده و در مقابل، جبهه مقاومت هرچه زمان می‌گذرد قویتر و متحد تر می‌شوند.

امامحور دین مسیحیت شخص عیسی مسیح(ع)، و اناجیل اربعه سیره او است. ایمان مسیحی یعنی ایمان به شخص عیسی مسیح. پس مهمترین مسئله در مسیحیت شناخت مسیح است و همین باعث شده که شریعت را از دین خود حذف کنند. حضرت عیسی در اعتقاد آنها یکی از اقانیم ثلاثه است که او را از حدّ انسانی خارج نموده و به مرتبه خدایی رسانده اند.

«لفظ أقنوم که در آموزه‌ای تثلیث فراوان به کار گرفته می‌شود،کلمه‌ای سریانی و به معنای شخص یا اصل است… بنا به نظر مسیحیان پدر، پسر، و روح القدس هر یک شخص اقنوم است… و از اقنوم دوم تثلیث(پسر) به کلمه، تعبیر آورده اند. لفظ کلمه در آن هنگام که برای نامیدن پسر به کار می‌رود، اشاره به مسیح از پیش موجود(قدیم و ازلی) است و نباید آنرا با کلمه به معنای اصوات و صداها اشتباه گرفت.

آنان، مسیح از پیش موجود را به عنوان اقنوم دوم تثلیث مورد پرستش قرار می‌دهند، نه عیسای متولد شده را. چون عیسی(ع) از طرفی دارای جنبه‌ای انسانی و متولد شده از زنی باکره است و از طرفی پری(فرشته) الوهیت در وی حلول نموده است. جنبه الهی عیسی(ع) است که به عنوان اقنوم دوم تثلیث شناخته شده و پرستش می‌شود».(زیبایی‌نژاد،1376: ص131).

«رابرت ا. هیوم» وقتی ادیان زنده‌ای جهان را بر رسی می‌کند نسبت به مسیحیت می‌گوید: سه خصیصه در مسیحیت وجود دارد که معادل آن در هیچ یک از ادیان دیگر جهان دیده نمی‌شود… این سه خصلت ممیّز مسیحیت توسط خود مسیحیان در طول تاریخ به عنوان اوصاف اساسی این دین ملحوظ گردیده اند، و عبارتند از:

1. خدا به عنوان یک پدر آسمانی دلسوز.

2. شخصیت بنیانگذار مسیحیت به عنوان پسر خدا وبرادر همه‌ی افراد انسانی.

3. کار یک روح القدس الهی وکلی.

در اعتقاد و تجربه دینی ویژه مسیحیت، در کار شخصیت خدا و شخصیت بنیانگذار، جزء سومی نیز وجود دارد… این هرسه جزء توسط شخص بنیانگذار(عیسی مسیح(ع)) تعلیم داده شده اند.( هیوم، 1369: ص382).

نویسنده کتاب این سه خصلت را که از ویژگیهای منحصر به فرد دین مسیحیت می‌داند از باب نقاط قوت این دین بیان کرده است و حال آنکه داستان بر عکس پندار غلط آنهااست زیرا تثلیث مسیحیت یعنی 1=3 همان تناقضی است که همه بر بطلان آن ازعام دارند زیرا برخلاف بدیهیات وحکم عقل است. با وجود این‌گونه خرافات در دین مسیحیت استعداد جهانی شدن عملا از آن گرفته شده است.

اما در اسلام تمام دین از عبادات و معاملات گرفته تا رفتارهای اجتماعی و سیاسی و … همه و همه در سایه توحید معنی می‌شود، نه انسانی به درجه الوهیت صعود و نه خدا به مرحله انسانیت سقوط می‌کند، هرکدام به جای خود معنا دارد.

البته مطالب بالا از انتخاب این سه اسم(اسلام، مسیحیت، و یهودیت) برای این سه شریعت نیز روشن است زیرا اسلام به معنی عام یعنی تسلیم در برابر خدای واحد. مسیحیت یعنی محور دین، مسیح به عنوان پسر خدا است. یهودیت یعنی محور قوم یهود است.

تحقّق جهان شمولی اسلام درعصرظهور

ازمهم ترین مباحثی که از دیر باز مورد توجه مسلمانان(بلکه غیرمسلمانان)بوده و هست مسأله مهدویت است، زیرا طبق روایات متواتر کسی که امام زمانش را نشناسد و از دنیا برود به مرگ جاهلی از دنیارفته است یعنی غیر مسلمان و کافر و گمراه از دنیا رفته است.

ممکن است روایات تواتر لفظی نداشته باشد اما به طور قطع توار معنوی دارند یعنی روایات زیادی به همین مضمون از سوی أئمه معصومین(ع) صادر شده است، از باب نمونه به چند روایت از کتاب کمال الدین شیخ صدوق(ره)بسنده می‌کنیم:

1. رسول اکرم(ص): مَنْ أَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِي فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ فَمَاتَ فَقَدْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.(صدوق،1395: ج2، ص413).

پیامبرفرمود: کسی که قائم از فرزندان مرا در زمان غیبتش انکار کند و پس از آن بمیرد به مگر جاهلی مرده است.

2. امام رضا(ع): مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقُلْتُ لَهُ كُلُّ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ نَعَمْ وَ الْوَاقِفُ كَافِرٌ وَ النَّاصِبُ مُشْرِكٌ.(صدوق، 1395: ج2، ص668).

کسی که بمیرد و امامی برایش نباشد(منظور امام حق است) به مرگ جاهلی مرده است(راوی) گفت: به امام عرض کردم هرکسی که بمیرد و امامی نداشته باشد به مرگ جاهلی مرده است؟ فرمود: بلی. و توقف کننده(کسی که در این باره هیچ نظری نداشته باشد) کافر است، و کسی که با آن دشمنی کند مشرک است.

3. امام باقر(ع): مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّى يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ.(صدوق، 1395: ج2، ص412).

کسی که بمیرد و برایش امامی نباشد به مرگ جاهلی مرده است، هیچ عذری از مردم پذیرفته نیست تا اینکه امامش را بشناسند.

4. امام صادق(ع): مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَ شِرْكٍ وَ ضَلَالَةٍ.(صدوق، 1395: ج2، ص412).

کسی که بمیرد و امامی نداشته باشد به مرگ کفر و شرک و گمراهی‌جاهلی مرده است.

5. امام حسن عسکری(ع): … محمدابن عثمان عَمری دومین نائب خاص امام عصر(عج) می‌گوید: از پدرم شنیدم که می‌گفت: درخدمت امام ابومحمد امام حسن عسکری(ع) بودم از ایشان راجع به روایتی که از پدران ایشان نقل شده که زمین از حجت خدا بر خلقش تا روز قیامت خالی نمی‌ماند و کسی که امامش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است پرسش شد، امام فرمود این مطلبی حقی است همانگونه که روز حق است(یعنی مانند روز روشن است) عرض شد ای فرزند رسول خدا! حجت و امام بعد از شما چه کسی است؟ فرمود فرزندم محمد حجت و امام بعد از من است، کسی که بمیرد و اورا نشناسد به مرگ جاهلی مرده است…(صدوق، 1395: ج2، ص409).

روایات فوق از این جهت ذکرشد که حکومت عدل جهانی رهبر عادل و جهانی می‌خواهد تا بتواند حکومت را که یک کار جمعی است از انحرافات احتمالی مصون و محفوظ بدارد از این رو شناخت آن رهبر جهانی هم ازجهت شخص و هم از جهت شخصیت ایشان از اهمیت بس بالایی بر خوردار است زیرا مدعیان دروغین مهدویت در طول تاریخ ظهورکردند و رفتند و در زمان ظهور آن حضرت نیز ممکن است از اینگونه افراد ظهور و بروز کنند مانند دجّال که در روایات به آن اشاره شده است و مردم در مصداق دچار حیرت و سر در گمی شوند. بنا براین از مهمترین وظایف منتظران در عصر غیبت کسب معرفت و شناخت نسبت به آن حضرت است زیرا زندگی واقعی‌ما(دنیوی واخروی) در این دنیایی پر از دغل و فریب و نیرنگ در گرو آن است و زندگی مهدوی ضامن سعادت دنیا و آخرت است.

شناخت شخص حضرت یعنی نسب نامه اورا بدانیم که فاطمی نسب و فرزند امام حسن عسکری(ع)… است، و اگر غیر آن باشد مهدی‌امّت از جانب خدا و خلیفه پیامبر(ص) نخواهد بود. شخصیت و اوصاف او را نیز بشناسیم مثل عصمت، عدالت، شجاعت، مهربانی، اخلاق نیکوو… و از جمله ویژگی بارز حکومت آن حضرت که در روایات به آن اشاره شده است حکومت عادله است یعنی در حکومت ایشان حقی از کسی پای مال و ظلمی به کسی روا داشته نخواهد شد، و آن هنگام اقتدار اسلام و پیروزی حق بر باطل به رهبری صالحان و پرهیزکاران برای همه‌ای جهانیان معلوم و روشن خواهد شد.

و همچنین روایات متواتر از سوی فریقین ظهور حضرت مهدی از فرزندان فاطمه(س) در آخرالزمان را مژده و نوید داده است و آن نشان آینده‌ای روشن با صلح و صفا و صمیمیت و عدالت برای مسلمانان است. شیعیان امامیه معتقداند حضرت مهدی از فرزند امام حسن عسکری(ع) است که بعد از ولادت از نظرها غایب شد و از سال 255 یا 256که زمان تولد آن حضرت است تا به حال زنده می‌باشد و در آخرالزمان ظهورنموده سراسر زمین را پس از آنکه پر از ظلم و جور شده،پر از عدل و داد می‌کند.

امام حسن عسکری(ع): الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى أَرَانِي الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِي أَشْبَهَ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ ص خَلْقاً وَ خُلْقاً يَحْفَظُهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.(صدوق، 1395: ج2، ص409).

امام حسن عسکری(ع) فرمود:خدا را سپاسگذارم که مرا از دنیا نبرد تا اینکه جانشینی بعد ازخودم را که شبیه ترین مردم ازجهت خلقت ظهاری و اخلاق به پیامبراست، به من نشان داد وخداوند او را در زمان غیبتش حفظ کرد و بعد از آن ظاهر می‌کند و زمین را همانگونه که پر از ظلم و ستم شده بود پر از عدل و داد می‌فرماید.

«بشر از روزی که در بسیط زمین سکنا ورزیده پیوسته در آرزوی یک زندگی اجتماعی مقرون به سعادت می‌باشد و به امید رسیدن چنین روزی قدم بر می‌دارد و اگر این خواسته تحقق خارجی نداشت هرگز چنین آرزوی و امیدی در نهاد وی نقش نمی بست، چنانکه اگر غذایی نبود، گرسنگی نبود، و اگر آبی نبود، تشنگی تحقق نمی گرفت… از این روی، به حکم ضرورت، آینده‌ی جهان روزی را در برخواهد داشت که در آن روز جامعه بشری پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزیستی نمایند و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال شوند… در ادیان و مذاهب گوناگون که در جهان حکومت می‌کنند، مانند: و ثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت و اسلام، از کسی که نجات دهنده‌ی بشریت است، سخن به میان آمده و عموما ظهور اورا نوید داده اند اگرچه در تطبیق اختلاف دارند». (طباطبایی،1388: ص317).

«به اعتقاد مسلمانان، روزى مى‏رسد كه اسلام بر همه اديان غالب مى‏آيد و بشريت به دين اسلام گردن مى‏نهد و جهانشمولى عمومى آن تكميل مى‌گردد. و آن روز، روز حكومت مهدى موعود است كه شرايط خاص زمانى، مادى و معنوى به خود را دارد».(محسنی، 1387الف: ص141). زیرا شرک و کفر یک نوع ظلم است که در حکومت مهدی(عج) جایگاه ندارد برای اینکه طبق روایات متواتر حضرت زمین را پر از عدل و داد می‌کند… دیگر اینک قرآن کریم می‌فرماید: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ». (توبه/33).

از آیه شریفه فهمیده می شود دین اسلام بر همه‌ای ادیان غالب می‌گردد ولی تاهنوز این اتفاق نیفتاده است و طبق روایات در زمان حضرت مهدی(عج) دین اسلام بر همه‌ای ادیان غالب می‌گردد.

مفضل از امام صادق(ع) از تفسیر آیه«لیظهره علی الدین کله» ‌پرسید: ای مولایم!آیا رسول خدا بر همه‌ای ادیان پیروز نشد؟حضرت فرمود: «اى مفضل! اگر پيامبر(ص) بر همه‌ی دين ها غالب شده بود، مجوسیان (آتش پرستان)، يهوديان، مسیحیان، صابئیان(ستاره پرستان)، تفرقه، نفاق ،شرك، عبادت کنندگان اصنام، اوثان، لات و عزی،خورشید و ماه…وجود نداشتند . اين كه خداوند فرموده «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ» مربوط به روز ظهور مهدى(عج) وروز رجعت است.(مجلسی، 1403: ج53، ص33). طبق روایات اهل بیت(ع)رجعت در زمان حکومت مهدی(عج) اتفاق می‌افتد.

به عبارت دیگر«روزى مى‏آيد كه بشر به رشد بالاى عقلى خود برسد كه معايب و نواقص يهوديت و نصرانيت را بفهمند و خرافات مسالك غير آسمانى در نظر آنان به طور روشن ظاهر شود، و در اين هنگام علاقه جدى براى آنان بگرويدن به دين اسلام پيدا شود (جهانى شدن)، و درهمين اثنا مهدى موعود- عجل اللّه تعالى فرجه الشريف- ظهور كند و دين اسلام را جهانى نمايد (جهانى‏سازى) بشر امروز به لذت‏جويى سرگرم هستند و وقتى براى تفكر در معنويت و رابطه خود با خداوند ندارند، ولى ممكن است اوضاع در آينده تغيير پيدا كند و مردم در سرنوشت ابدى خود تعقل بيش‏تر نمايند و بالاخره اسلام را به عنوان دين برتر بپذيرند».(محسنی، 1387ب: ص109).

خلاصه‌ای سخن اینکه در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) دین اسلام به اوج قدرت و اقتدار خود رسیده و جهان شمولی اسلام در روی زمین محقق خواهدشد، و در آن زمان هیچ دینی در برابر دین اسلام تاب مقاومت نخواهد داشت، اما بحث دراین است که در زمان و شرایط عادی و فعلی و در عصر غیبت کبرا چنین خواهد شد؟ آیا در شرایط فعلی امکان تحقق جهان شمولی اسلام وجود دارد یانه؟ -با اینکه استعداد آن را دارد-. در ادامه به آن می‌پردازیم.

تحقّق جهان شمولی اسلام درعصرغیبت

در شرايط عادى فعلى، ظاهرا جهانشمولى اسلامى به معناى از بين رفتن همه اديان و حاكميت اسلام بر همه انسانها امكان پذير نيست…، چنان نفوذى نه براى دينى از اديان الهى و نه براى مسلكى از مسلك‏هاى بشرى ميسر نشده است. نه به زور فيزيكى و نه به زور استدلال عقلى، و نه اين كار را تكنولوژى و مدرنيته غربى مى‏تواند انجام دهد، زیرا آراى انسانها همانند صورتهاى آنان مختلف است. پيروى از طريقه پدران، اجداد و گذشتگان، به آسانى قابل زوال نيست.

و خرافى‏ترين انديشه‏ها و روشها پس از دو سه نسل به شكل مقدسات قومى و ملى در مى‏آيد كه به نظر آنان همانند: دو دوتا چهارتا ترديد ناپذير در مى‏آيد… قرآن مجيد اين واقعيت تلخ را چنين تصريح مى‏فرمايد: «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ‏». (انعام/111).

 «اگر ما به سوى كفار فرشتگان را نازل مى‏كرديم و مردگان با آنان سخن مى‏گفتند و همه چيز را بر آنان روبرو (یا دسته دسته) جمع مى‏كرديم، ايمان آوردنى نبودند، مگر اين كه خدا مى‌خواست، وليكن اكثر آنان جاهل‏اند.»

بنابر اين نه همه دينها و نه اكثر آنها از بين نخواهد رفت. و حتى بعيد به نظر مى‏رسد كه اكثريت انسانهاى روى كره زمين بر محور دين واحد، چه اسلام و چه غير اسلام و يا بر مسلك واحد چه به زور و چه به رضا جمع شوند.

آنچه كه با ملاحظه اوضاع كنونى ممكن است تحقق بپذيرد، گرايش قسمت مهم مسلمانان به دستورات اسلام در زندگانى دنيا است و نيز نفوذ اسلام در كشورهاى غير اسلامى به طور آهسته و تدريجى با روش و ابزار و با ريزش و رويش كه تا كنون محسوس بوده است (و كمى تندتر) در فرض اجراى برنامه‏هاى معقول و ثمربخش ادامه يابد.

خوش‏بينانه‏ترين فرض اين است كه در اثر جهانى شدن، دولت واحدى بر همه كره زمين و يا بر قسمت مهمى از آن تشكيل گردد و اسلام دين رسمى آن دولت گردد، هر چند كه پيروان ساير اديان هم در آن كشور نو تأسيس به دين‏هاى خود عمل نمايند.(محسنی، 1387: ص141).

پس جهانی شدن اسلام در شرایط کنون به معنای تشکیل حکومت جهانی که همه آن را به رسمیت بشناسند و از دستورات اسلام پیروی کنند بعید به نظر می‌رسد اما جهانی شدن به معنای نفوذ تدریجی اسلام در کشورهای غیر اسلامی شدنی وممکن است.

درطول تاریخ بشر حق و باطل در برابرهم بوده و هست و خواهد بود و در هرزمانی هابل و قابل، موسی و فروعون، ابراهیم و نمرود، محمد(ص) و ابوسفیان، علی(ع) و فلان کس و حسین(ع) و یزید وده ها مصداق حق وباطل دیگری وجود داشته و دارند. هیچ گاه باطل گرایان نمی‌خواهند حکومت عادله درجوامع به وجود بیاید تا بساط آنها را از بسیط زمین برچیند. از این رو، در برابر حق طلبان تمام قد و با تمام توان باذر،زور و تزویرمی‌ایستند و برای بقای خودشان به هرجنایتی دست می‌یازند. اسلام که یک دین حق و الهی و فطری است و برای سعادت همه‌ای بشر آمده است، از ابتدای ظهورش باموانعی بی‌شماری مواجه بوده و هست، موانعی که حتی درکشورهای اسلامی دشمنان دین و اسلام نفوذه نموده، در صدد جلو گیری گسترش و جهان شمولی اسلام هستند و لذا در بخش پایانی به برخی از موانع جهانی شدن اسلام می‌پردازیم.

موانع جهانى شدن اسلام‏

موانعی که سر راه جهانی شدن اسلام وجود دارد هم درون دینی و هم بیرون دینی است، موانع درون دینی به مراتب خطرناک تر و مؤثر تر از بیرون دینی است. مانند گروه های افراطی و تکفیری که مسلمانان را به کوچکترین چیز تکفیر نموده و حکم قتل شان را صادر می‌نمایند و با اعمال ضد انسانی و بشری اما به ظاهر مسلمان موجب بدنامی‌اسلام را فراهم می‌کنند زیرا اکثر مردم دنیا(به جزمحققانشان) اسلام را از اعمال و رفتار مسلمانان می‌شناسند و متوجه این مطلب نیستند که اسلام در ذات خود ندارد عیبی هر عبی که هست از مسلمانی ما است و اعمال و رفتار مسلمانان را آینه‌ای قدمای اسلام می‌دانند گرچه در واقع باید چنین باشد اما نیست.

برخی از گروه های تندرو وافراطی اسلامی با شعارهای الله اکبر و لا اله الاالله که باتوحّش و بر بریت،انتحار و انفجار، خون خواری و آدم کشی، دزدی و غارتگری خو گرفته اند یکی از موانع جهانی شدن اسلام است، و ده ها مانع دیگری که از درون خود مسلمانان سر در آورده و چهره‌ای بدمنظر، کریه وزشتی از دین مقدس اسلام به مردم دنیا نشان می‌دهند و حال آنکه ربطی به دین ندارد. مگر تاریخ از یاد برده است زمانی را که با شعارتکفیرسرمولود کعبه را در محراب عبادت در حال راز و نیاز به درگاه خالق بی‌نیاز شکافتند و فرزند دل بندش امام حسین(ع) و یاران با وفایش را به مسلخ کشانده و سر بریدند؟. هیچ کس به دینی که باچهره توحّش و بربریت و باقساوت تمام ظاهر می‌شود روی خوش نشان نخواهد داد. موانع دیگری از این قبیل وجود دارد که به برخی از آن در ذیل اشاره می‌شود.

موانع بیرونی

برخی از موانع جهانی شدن اسلام بیرونی و خارج از دین مقدس اسلام هستند مانند ملحدان، کافران، یهودیان، مسیحیان، مشرکان و بت پرستان و قدرتهای استکباری که همواره برای جلوگیری از پیشرفت و گسترش اسلام سد راه بوده و هستند، اما برخی دیگر از موانع متأسفانه داخلی و درون دینی است مانند اعمال زشت و نا پسند بسیاری از مسلمانان به نام اسلام و همچنین تفسیرهای غلطی از دین از سویی برخی دیگری از آنان.علامه محسنی(ره) به هردو مانع اشاره دارد گرچه به تفکیک بیان نکرده است:

1. اعتقاد محكم و يا تعصب شديد جمع زيادى از دانشمندان دينى يهود و نصارى و بودا و زردشتى و ساير مسالك باطله به روش‏هاى خويش.

2. ضعف فكرى كثيرى از پيروان اديان و مسالك ديگر و نداشتن توانايى تمييز بين حق و باطل و بين خرافات و حقايق.

3. مشكل بودن اثبات يك دين آسمانى از بين اديان و مسالك منسوخه و باطله، براى اكثر اهل علم غير متخصص.

موانع درونی

1. عقب ماندن مسلمانان از علم و تكنولوژى و صنعت، كه سبب كم‏توجهى سرمايه‏داران و اكثر دانشمندان غير مسلمان به فرهنگ آنان مى‏شود. و اين اثر روانى، قابل انكار نيست.( خیال می‌کنند اسلام مخالف پیشرفتهای علمی و تکنولوژی است و گرنه مسلمانان به دنبال آن رفته، دست آورد های علمی می‌داشتند که ندارند).

2. حرص و علاقه شديد اكثر مردم به ماديات و سرگرم شدن‏شان به شراب‏نوشى و قماربازى و تماشاى ده‏ها و يا صدها شبكه‏هاى تلويزيونى مشتمل بر فیلم‏هاى مستهجن و جنگى و تخيلى و صحنه‏هاى ورزش و سريال‏هاى پوچ سرگرم‏ كننده، كه ديگر وقتى براى تحقيق در موضوعات دينى و روحانى براى آنان باقى نمی ماند، گفته مى‏شود صهيونزم نقش‌مهم در تخريب مكارم اخلاقى عمومى دارد به هرحال فحشاء لهو و لعب بر بشر امروزى مسلط شده و اكثريت را از تفكر در معنويت دور نموده است. در شرايط فعلى كه مرحله طغيان فرهنگ مادى است از اكثريت مردم دنيا پذيرش دين اسلام متوقع نيست، ولى جمعى از مردم هشيار و حقيقت‏خواه غرب از سال‏هاى قبل به شكل انفرادى و تدريجى به اسلام گرويده و مى‏گروند.(این عامل ازجهت علاقه مردم به مادیات… داخلی و از جهت وارداتی بودن فساد در جوامع اسلامی خارجی است).

3. وجود بعضى از مسالك افراطى كه مسلمانان را بر امور جزيى تكفير مى‏كنند و به قتل آنان فتوى مى‏دهند و دين اسلام را بدنام مى‏سازند. (منشأ تکفیر، وهابیت و به تبع آن مسلمانان وهابی زده هستند که معنی توحید و شرک را به درستی نفهمیده و نمی‌فهمند و خیال می‌کنند زیارت قبور و اماکن متبرکه و مانند آن شرک است).

4. خرافاتى كه بين مسلمانان جاهل به احكام اسلامى رواج دارد مانع ديگر از گرايش جمعى از غير مسلمانان به اسلام است و هم‏چنين پسمانى مسلمانان از علوم روز و يا رشوت‏خورى و مفاسد اخلاقى آنان.

5. تقصير ما از معرفى اسلام در سطح بين‏المللى به نحو شايسته و به دور از افراط و تفريط.

6. عمل نكردن خود مسلمانان غالبا به همه‌ای دستورات اسلامى(محسنی، 1387ب: ص103).

در تنفّر و محكوميت خرافات همه‌ی انسانها اتفاق نظر دارند و همه مي‌گويند بايد از خرافات و افعال و عادات و رسوم غير عقلائى دورى جست و با آنها مبارزه نمود وتنها عده‌ای که منافع شخصی و یا سیاسی استعماری دارند باعلم وعمد آن را ترویج می‌کنند، ولى وقتى سئوال به تعيين مصاديق و پندارها و اعمال و گفتار خرافى مي‌رسد اختلاف نظرها به حسب اديان و عادات و ميراث‏هاى فرهنگى و ايجابات محيط پديد مى‏آيد و مشكل مي‌توان در مورد اتفاق نظر عقلا را به دست آورد و مشكل همين جا است.

ولى شايد ما مسلمانها تا حدود زيادى در پناه تعليمات دين اسلام در تشخيص خرافات بتوافق برسيم كه مشتركات دينى ما بحمد اللّه زياد است(محسنی، 1372/ 1414: ص108).

البته بسیاری از کتابهای که علّامه محسنی(ره) نوشته بارویکرد و ملاحظات اتحاد و همبستگی بین فریقین بوده و گرنه بسیاری از اسرائلیات و خرافاتی که مخالف عقل و شرع اند در منابع دست اول بسیاری از مذاهب اسلامی‌آمده و ایشان برای حفظ انسجام و یک رنگی بین مسلمانان نامی‌از آن نبرده است ولی مواردی از خرافات که خدشه به اتحاد و انسجام مسلمانان وارد نمی‌کند با جزئیات بیان کرده است که در ادامد به برخی از آن اشاره می‌شود.

دوقسم خرافات

 از دیدگاه علامه محسنی(ره) در یک تقسیم خرافات یا منتسب به دین است یا خارج از دین یعنی خرافاتى كه عادات و رسومات و محيط بر مردم مسلمان، آنها را تحميل كرده است و حتى پاره‏اى از آنها به صورت حقيقت انكارناپذير و جزء زندگانى مردم در آمده است و اين خرافات در بين اهل قريه بيشتر از مردم شهرى و بين زنان بيشتر از مردان است گاهى خرافات زندگانى افراد را تباه مي‌كند از این رو برخی ازخرافاتی( هردو قسمش) که ایشان متذکر شده به طور اختصار و خلاصه بیان می‌گردد:

 1. آتش بازی در شب نیمه شعبان یک عمل خرافى است و ربطى بدين ندارد، واسرافى است كه صورت مي‌گيرد، گاهى اين آتش‏بازى‏ها موجب خسارات جانى و مالى شده و مي‌شود و همچنین این سر و صداها براى جمعى خصوصا مريضان اسباب اذيت است، و در اصل احتمال ميرود كه اين عادت از مجوس آتش‏پرست سرايت كرده باشد.

2. یک نوع از خرافات سر و صداهاى روضه‏خوانها و منبريهای كه تا نيمه‏هاى شب‏ صداهاى گوناگون خود را توسط بلندگوها بلند مي‌كنند و مردم را بخواب نمى‏گذارند، و مانع خواب مريضان و اطفال و كارگران خسته و پيران افسرده می‌شوند می‌باشد، هر كسى هم اعتراض كند بعنوان دشمن امام حسين (ع) معرفى مي‌شود.

3. نوع دیگری از خرافات حلقه‏هاى ذكر صوفى‏نماهای‌رياكار است كه گاهى در حلقه ذكر كذائى آب دهان و دماغ‏شان سرازير مي‌شود وضع مشمئزكننده‏اى پيدا مي‌كنند و همه همت‏شان اينست كه از رفيق هم‏پهلوى خود ضعيف تر نشان داده نشود ولى در خلوت حوصله هيچ ذكرى را ندارند.

4. من منكر كرامات اولياى واقعى نيستم ولى غالب متصوفان فعلى را جز رياكاران بى‏عار نمى‏ دانم عمل اينان مصداق اظهر خرافات است، و آنان بسيار مقيدند براى هر شيخ خود كرامت يا كرامتهائى را مى‏تراشند و ساده‏لوحان را بدان مشغول مي‌دارند آنقدر كرامات صوفيه زياد است كه شخص اول اسلام (ص) هم آنقدر معجزات نداشته است.

مريدان اين طائفه غالبا مردم كم‏عقل و خوش‏باورند، انسان زرنگ پيرو خرافات و خرافه‏پرستان نمى‏شود. در مورد درويشى و ملنگى و تصوف بايد به وهابيها حق داد كه مخالفت مي‌كنند، بسيارى از اين درويشان مورد احترام عوام، نماز نمى‏خوانند و به وظائف شرعى خود نه آشنا و نه مقيّدند، كثافت همه ظاهر و باطنشان را گرفته ولى حماقت عوام النّاس انگيزه مي‌شود كه دستهاى آنان را ببوسند و از آنان اميد شفاعت اخروى و انتظار كرامت را در دنيا داشته باشند، بايد مردم را بيدار كنيم كه جهاد اكبر همين است.

5. خرافه‌ دیگری از نظر ایشان مسئله پیر و مریدی است که در افغانستان رواج داشته و فعلا کم رنگ شده است و آن اینکه سید کمر غیر سید را به هدف پیر ومریدی می‌بسته و می‌شده پیر، و غیر سید که کمرش بسته شده می‌شده مرید.

6. یکی از خرافات تعويذنويسى و تعويذدهی است که به دو گونه است تعويذ از آيات قرآن و دعا و اذكار كه خوب و متبرك است، ولى اين موضوع بايد معلوم باشد كه وظيفه اصلى مريض از نظر عقل و شرع مراجعه به دكتر و تداوى است و بستن تعويذ اين وظيفه را ساقط نمى‏تواند، مگر اينكه خداوند مريض را شفا دهد. و تعويذ به جملات مهمل و عبارات غير مفهوم كه در روايات معتبر از آن نهى به عمل آمده است و شايد علت نهى احتمال تعويذ به اسامى شياطين و جملات شرك آميز باشد كه حرام است و همچنين تعويذ به خطوط و نقوشى كه خرافات است، مراجعه به فال‏بين و طالع‏بين و جادوگر اگرچه در پاره‏اى از موارد به حل مشكل مراجعين- مثلا در يافتن دزد- كمك مي‌كند ولى در مجموع خرافاتى و موجب اتهام افراد بى‏گناه و سوء ظن به مؤمنين مي‌شود كه حرام است.

7. اینکه وهابیت اکثر مسلمانان را مشرک می‌دانند خود خرافاتی بیش نیست و خرافات وهابيها از جائى شروع مي‌شود كه معناى عبادت را نفهميده‏اند و مطلق تعظيم و تعلق قلبى را عبادت به حساب آورده‏اند و تعظيم انبياء و اولياء متوفى و شهداء را شرك به حساب آورده‏اند و حال آنکه قرآن مى‏فرمايد «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ».(حج/23).

8. توسل جستن به خداوند بر سر قبر انبياء و اولياء شرك نيست بلكه عبادت است ولى بايد باز هم مواظب باشى كه خرافاتى نشوى، بر سر هر قبر كهنه نرفته از صاحب آن حاجت نخواهى و هر جا كه بيرقى بلند بود دليل بر ولى بودن صاحب قبر نيست، شكم‏پرستان براى مردم مزارات جعلى درست مي‌كنند و فضايل و مناقب دروغى براى آنها مى‏تراشند تا لقمه نانى پيدا كنند، بعضى از اولياى شهير فعلا داراى‏چند قبر و بارگاه در شهرهاى مختلف‏اند كه بايد آن را هنر شيادان دانست نه عظمت اولياء مثلا هر كسى قبر مشهور شهر مزار شريف را به حضرت على (ع) منتسب كرده واقعا دكان خوبى را براى خود و اخلاف خود باز كرده است( خرافه بودنش فقط در نسبت آن به حضرت امیر المؤمنین(ع) است نه از جهات دیگر)‏ مدفن حضرت على در نجف است. درقبرستان دمشق قبرهائى بنام جمعى از صحابه مورد زيارت قرار مي‌گيرند كه در مدينه منوره نيز چنين مى‏شود و مسلما يكى از آنها جعلى است و اينهم نوع ديگرى از خرافه است.

9. گاهى براى زنده‏ها هم بر خلاف حكم عقل چند جا قائل مي‌شوند، پاره‏اى از سخنرانان و مؤلفين نادان مي‌گويند حضرت على در يك شب چهل جا دعوت بود و صبح اين چهل نفر هر كدام مدعى مهمانى آن حضرت بودند كه رسول اكرم (ص) فرمود على ديشب در خانه من مهمان بود و … جمعى از بى‏عقلان با كمال عقيده و خلوص مي‌گويند واقعا كه مظهر العجائب بود! راست است على مظهر العجائب بود شجاعت فوق العاده، سخاوت خارق العاده، عبادت ممتاز دلسوزى كامل و اخلاق عالى داشت و همين است معناى مظهر العجائب نه اينكه بدن او در يك وقت در چند مكان باشد كه محال عقلی است.

خرافات در عقايد، در اخلاق، دراعمال و گفتار مردم حتی برخی از علماء نفوذ و رسوخ كرده است، من دهها دانشمند مبتلا به خرافات را مى‏شناسم ولى جرئت معرفى آنان را ندارم.

10. شمع روشن کردن در مکان های مقدس با وجود برق يك خرافه ديگری است كه مردم امروز فكر مى‏كنند شمع جنبه دينى دارد و بايد در اماكن مذهبى روشن گردد، البته اين خرافه بعدها شكل گرفته چون در زمان قديم كه برق نبوده شمع به عنوان روشنى‏دهنده مورد استفاده مردم بوده است.(اینهاخرافاتی است که ممکن منتسب به دین باشد).

11. خرافاتی دیگری وجود دارد که منتسب به دین نیست اما مردم به آن ترتیب اثر می‌دهند مانند: فلان وقت به خانه دیگران نباید رفت، صدای فلان حیوان در فلان وقت، خارش کف دست و عطسه علائم فلان وفلان چیز است.(محسنی، 1372- 1414: ص108).

12. به نظر می‌رسد بزرگترین مانعی که فعلا سر راه تحقق جهانی شدن اسلام قرار دارد عدم اتحاد کشورهای اسلامی است از این رو بسیاری از حکومت‌های اسلامی بجای اینکه به خودی تکیه کنند به دشمنان اسلام تکیه می‌‌کنند. به تعبیر استاد جوادی آملی که در درس تفسیرخویش به این مضمون می‌فرمود: مسلمانان باید مثل بوته‌های گندم متکی بهم باشند نه مثل نهال‌درخت که نیاز به خارج از خود دارد تاباد آن را نشکند. وقتی نهال درخت در زمین کاشته می‌شود باید یک میله از آهن یا از چوب در کنارش در زمین بکوبد تا تکیه‌گاهی باشد برای نهال. امروزه مَثل حکومت‌های اسلامی متأسفانه مَثل نهال درختی است که در زمین کاشته شده از این رو، در کنار هرحکومت اسلامی ناگزیریک ابرقدرت شرق یاغرب باید قرار گیرد.

نتیجه گیری

نتیجه اینکه اسلام با توجه با جامعیت و فطری بودنش استعداد جهانی شدن را دارد و ادیان دیگر مانند مسیحت، یهودیت و…از این ویژگی برخوردا نیستند اما موانعی وجود دارد که بایستی برای رفع آن تا حد امکان تلاش بی‌وقفه و برنامه ریزی (جهانی‌سازی) صورت گیرد و در دنیای پر از فریب و نیرنگ امروز خوش‌باوری کنار گذاشته شود.

 

منابع

  1. قرآن کریم
  2. إبن فارس، أحمد: معجم مقایس اللغة، قم، چ1، 1404.
  3. اشکوری، محمد: تفسیر شریف لاهیجی، تهران، چ1، 1373.
  4. ترجمه تفسیری کتاب مقدس، انجمن بین المللی کتاب مقدس، چاپ سوم، 2002م.
  5. ترمذی، محمد: الجام الصحیح، بیروت، چ2، 1403- 1983م.
  6. ثعالبی، عبدالرحمن: جواهر الحسان فی تفسیرالقرآن، بیروت، 1418.
  7. جوهری، اسماعیل: الصحاح، قاهره، چ4، 1407- 1987م.
  8. زیبایی‌نژاد، محمدرضا: در آمدی برتاریخ وکلام مسیحیت، قم، چ2، 1376.
  9. سیوطی، جلاالدین: الدورالمنثور، بیروت، بی‌تا.
  10. شیرازی، سیدمحمد: دنیا بازیچه یهود، اصفهان، چ1، 1378.
  11. صدوق، محمد: کمال الدین، تهران، چ2، 1395.
  12. طباطبایی، محمدحسین: المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، چ2، 1390هـ.ق.
  13. ــــــــــــــــــــــ : شیعه در اسلام، قم، چ1، 1388.
  14. طبرسی، فضل‌بن حسن: مجمع البیان، بیروت، چ1، 1415- 1995م.
  15. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، تهران، چ3، 1372.
  16. طیب، سیدعبدالحسین: أطیب البیان، تهران، چ2، 1369.
  17. کلینی، محمد: أصول کافی/ ترجمه مصطفوی، تهران، چ1، 1369.
  18. مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، بیروت، چ2، 1403هـ .ق.
  19. محسنی، محمدآصف: جهانی‌شدن و جهانی‌سازی، بی‌جا، چ1،1387الف.
  20. ــــــــــــــــ : صراط الحق، قم، چ1، 1428.
  21. ـــــــــــــــــ : مباحث علمی دینی، کابل، چ2، 1387ج.
  22. ــــــــــــــــ : نظریات، بی‌جا، چ1، 1372/ 1414.
  23. ــــــــــــــــــ : نقش اسلام در عصر حاضر، کابل، چ1،1387ب.
  24. مطهری، مرتضی: مجموعه آثار، قم، چ8، 1372.
  25. مکارم شیرازی، ناصر: تفسیرنمونه، تهران، چ10، 1371.
  26. نیشابوری، مسلم: الجامع الصحیح، بیروت، بی‌تا.
  27. هیوم، رابرت ا: ادیان زنده جهان/ ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، تهران، چ1، 1369.
دکمه بازگشت به بالا